تاریخچه باورنکردنی Tuatha de Danann: باستانی ترین نژاد ایرلند

تاریخچه باورنکردنی Tuatha de Danann: باستانی ترین نژاد ایرلند
John Graves

فهرست مطالب

هدف این مقاله ارائه جامع ترین راهنمای یکی از جذاب ترین نژادهای اساطیری ایرلند است. Tuatha dé Danann .

همه گنجینه ها از طلا ساخته نشده اند، اما هنوز هم می توانند برای ما ارزشمند باشند. فرهنگ ما گوهر پنهانی است که منتظر کشف شدن است. ایرلندی ها به طرز شگفت انگیزی ارزش فرهنگی خود را از طریق آداب و رسوم منحصر به فرد خود و همچنین فوق العاده ترین افسانه ها و فولکلور تشخیص دادند.

اسطوره شناسی همیشه در شکل گیری فرهنگ یک کشور نقش داشته است. در شگفتی باشکوه ایرلند، داستان‌های جالب بی‌شماری نهفته است، دنیایی موازی از پدیده‌های عرفانی و موجودات خداگونه. گروه‌هایی از نژادهای عرفانی که ظاهراً ایرلندی‌ها از آنها سرچشمه گرفته‌اند. Tuatha de Danann تنها یکی از بسیاری از نژادهای عرفانی است.

اسطوره ایرلندی دیدگاه روشنگری در مورد چگونگی ارائه می دهد. کشور ما افسانه های خود را به فرهنگ غنی تبدیل کرد که امروزه می شناسیم. شباهت ها و تفاوت های بین خدایان Tuatha de Danann و خدایان سایر اساطیر متمایز و برجسته می شود. جنبه های واقعا منحصر به فرد فرهنگ عامه ایرلندی

    تاریخ مختصر درباره اساطیر ایرلندی

    اساطیر ایرلندی دنیای وسیعی از افسانه ها و داستان ها است. همه آنها در دوره پیش از مسیحیت وجود داشته اند و به گفته برخی منابع، بلافاصله پس از آن به حیات خود پایان دادند.مانند پلازگی ها. ماهیتی قبیله‌ای، دریانوردانی بودند که ادعا می‌کردند از دندان مار کمیک اوفیون و الهه بزرگ دانو متولد شده‌اند.

    این نشان می دهد که Tuatha Dé Danann از یونان آمده است. آنها کوشیدند تا فرمانروایان یونان یعنی پلازژیان را در آن زمان نابود کنند و زمام امور را در دست بگیرند، اما تلاش آنها ناکام ماند. سپس آنها مجبور شدند قبل از رفتن به ایرلند عازم دانمارک شوند.

    هر تصمیمی که به نظر شما در ورود قبیله محتمل ترین باشد، نمی توان تأثیری را که آنها در ایرلند وارد کردند انکار کرد.

    ریشه شناسی نام

    بیشتر اسامی ایرلندی به ندرت به صورت نوشته تلفظ می شوند. بنابراین، تلفظ Tuatha Dé Danann در واقع "Thoo a Du-non" است. معنای لغوی این نام «قبایل خدا» است. منطقی است زیرا آنها به دلیل نژادی روحانی و مذهبی محبوب بودند. آنها به خدایان و الهه ها اعتقاد داشتند و بسیاری از اعضای آنها توانایی های خداگونه داشتند.

    بالا و فراتر، برخی منابع ادعا می کنند که معنای واقعی این نام "قبیله دانو" است. دانو الهه ای بود که در ایرلند باستان وجود داشت. برخی از مردم او را به عنوان مادر نیز یاد می کنند.

    اعضای مهم نژاد

    هر نژاد رهبر و پادشاه خود را داشت. نوادا پادشاه Tuatha Dé Danann بود. رؤسایی هم بودند که هر کدام وظیفه ای داشتند. همه آنها نقش مهمی در بین افراد خود داشتند.

    آنهاقلعه های افسانه ای ایرلندی، نعمت های ایرلندی، بیداری های ایرلندی و خرافات مرتبط با آن.

    رؤسا شامل Credenus، کسی که مسئول کاردستی بود. نیت، خدای نبردها. و دایانشت، شفا دهنده. در واقع بیشتر از اینها وجود داشت. گویبنیو اسمیت بود. بادب، الهه نبردها; موریگو، کلاغ نبرد، و ماچا، تغذیه کننده. در نهایت، اوگما وجود داشت. او برادر نوادا بود و مسئولیت آموزش نوشتن را بر عهده داشت.

    داستان تواتا د دانان

    تواتا د دانان نژادی جادویی با قدرت های ماوراء طبیعی بود. آنها نماینده ایرلند باستان بودند، زیرا آنها افرادی بودند که قرن ها در ایرلند پیش از مسیحیت زندگی می کردند. قبل از ناپدید شدن غیرقابل توضیح آنها، آنها حدود چهار هزار سال در ایرلند ماندند. بیش از چند ادعا در مورد ناپدید شدن آنها وجود داشته است. با این حال، حقیقت مبهم است.

    مبارزه با Firbolgs

    زمانی که آنها برای اولین بار وارد ایرلند شدند، Firbolgs حاکمان آن زمان بودند. راهپیمایی Tuatha Dé Danannn آنها را غافلگیر کرد و در نتیجه فیربولگ ها نتوانستند در برابر آنها مقاومت کنند. هر دو نژاد بر سر حکومت ایرلند جنگیدند. افسانه ها می گویند که اولین نبرد آنها در نزدیکی ساحل لاف کوریب در دشت مویچری رخ داد. در نهایت، پیروزی به نفع Tuatha de Danann بود. آنها در نبرد پیروز شدند و ایرلند را تصرف کردند.

    این دومی پس از شکست و سلاخی فیربولگ ها اتفاق افتاد. پادشاه آنها در جنگ جان باخت و آنها مجبور شدند رهبر دیگری را انتخاب کنند. در نهایت،انتخاب بر سر سانگ افتاد. او رهبر جدید فیربولگ ها بود.

    در حالی که برخی منابع ادعای سرنگونی فیربولگ ها را دارند، به نظر می رسد برخی دیگر نظر دیگری دارند. تاریخ ایرلند، باستان و مدرن کتابی بود که نسخه ای خطی داشت که نسخه ای متمایز از وقایع را بیان می کرد. بیان می کند که نبرد با شکست فیربولگ ها به پایان نرسید. با این حال، هر دو نژاد موافق سازش بودند.

    هر دو تصمیم گرفتند ایرلند را بین خود تقسیم کنند. با این حال، Tuatha Dé Danann باید سهم بیشتری داشته باشد. در نتیجه، فیربولگ‌ها فقط کانات را گرفتند در حالی که بقیه در اختیار توات بودند.

    نوادا باید کنار می‌رفت

    نوادا پادشاه تواتا دی دانان بود. برخی منابع نام او را « نوادات » نوشته اند. با این حال، در نبرد آنها با فیربولگ ها، او یک بازوی خود را از دست داده بود. قانونی وجود داشت که می‌گفت هر کسی که پادشاه بود باید در فرم کامل باشد.

    از آنجایی که نوادا دیگر در شرایط ایده‌آل تلقی نمی‌شد، او مجبور بود از سلطنت کناره‌گیری کند یا هواپیمای بدون سرنشین را ترک کند، با وجود محبوبیتش به عنوان پادشاه. . هرچند به طور موقت سلطنت به بریس واگذار شد. پس از هفت سال، نوادا سلطنت را پس گرفت. Credne Cerd یک مرد ایرلندی بود که موفق شد به نوادا یک دست نقره ای بدهد، بنابراین او دوباره کامل شد. میاچ، پسر داینسخت، پزشکی بود که در بستن دست کمک کرد. به همین دلیل، اساطیر گاهی از نوادا به عنوان نوادات نقره یاد می کنددست.

    کل این پروسه هفت سال طول کشید تا تا حد امکان کامل باشند. این گواه مهارت های استثنایی بود که این نژاد داشت و همراه با خود به ایرلند آورد.

    فوموریان: چرخ بی وقفه جنگ و صلح

    در طول هفت سال دستیابی به بازوی عالی بریس پادشاه موقت نوادا بود. با این حال، او صرفاً از Tuatha Dé Danann نبود. مادرش از آن نژاد بود، اما پدرش فوموریایی بود. احتمالاً منشأ مادرش دلیلی بود که او به سلطنت رسید.

    به هر حال، پس از پایان هفت سال، نوادا مجبور شد از جایی که متوقف شد ادامه دهد. او سلطنت را پس گرفت. با این حال، همه چیز دیگر به آرامی نبود. به نظر می‌رسید که بریس از اینکه باید صندلی را ترک کند، تلخ بود، و به هر حال یک پادشاه منفور بود که فوموریان را بر مردم خود ترجیح می‌داد. همچنین هنوز پناهندگان Firbolg در اطراف منطقه وجود داشتند. آنها از جنگ حمایت کردند زیرا آنها دشمن Tuatha de Danann بودند.

    بالور رهبر فوموریان بود. او غول پیکر و فوق العاده قوی بود. همچنین، سنت های ایرلندی ادعا می کردند که او فقط یک چشم داشت. با این حال، این تأثیری بر قدرت او نداشت. در آن نبرد، بالور موفق شد نوادا، پادشاه Tuatha Dé Danann را بکشد. با این حال، او نیز درگذشت. Lugh Lamhfhada قهرمان Tuatha Dé بوددانان او موفق شد با کشتن بالور انتقام مرگ نوادا را بگیرد.

    رابطه متقابل بین هر دو نژاد

    جالب است که چندین عضو نیمه فوموریان و نیمه تواتا دی دانان بودند. هر دو نژاد اتفاقا جد یکسانی داشتند. آنها هر دو از نوادگان خدای نبردها، نیت بودند. لوگ لمحفهدا نیز مانند بریس نتیجه ازدواج میان این دو نژاد بود. در کمال تعجب، او نوه بالور، رهبر فوموریان ها بود. خب، این ممکن است کمی عجیب به نظر برسد، اما کل داستان اینجاست:

    در یک افسانه ایرلندی، بالور از طریق پیشگویی مطلع شده بود که نوه خودش او را خواهد کشت. بالور فقط یک دختر به نام اتنیو داشت. تصمیم گرفت او را در یک برج شیشه ای حبس کند. این زندانی بود که توسط دوازده زن محافظت می شد و مطمئن بود که او هرگز مردی را ملاقات نمی کند، بنابراین هرگز نمی تواند صاحب فرزند شود. اتنیو شب‌های تنهایی زیادی را در برج گذراند و گهگاه رویای چهره‌ای را دید که قبلاً هرگز ندیده بود.

    برعکس، برنامه‌های استراتژیک بالور مطابق با آن پیش نمی‌رفت. زمانی که یک گاو جادویی را از سیان دزدید، نقشه‌های او از بین رفت. دومی اتفاقاً از دختر بالور مطلع شد، بنابراین برای انتقام به برج نفوذ کرد. پس از ملاقات Ethniu، دختر Balor، این جفت عاشق شدند زیرا Ethniu سیان را به عنوان مردی که در رویاهای او ظاهر شد تشخیص داد و او با سه فرزند باردار شد. وقتی او آنها را به دنیا آورد،بالور از ماجرا مطلع شد و به این ترتیب به خدمتکارانش دستور داد تا آنها را غرق کنند.

    سرنوشت نقشه دیگری داشت و یکی نجات یافت. آن یک کودک توسط یک درویید که او را به ایرلند برد نجات یافت. بچه اتفاقاً Lugh بود. او در تمام دوران بزرگسالی در میان تواتا دی دانان زندگی کرد و پیشگویی را که بالر بسیار بی رحمانه سعی کرد از آن اجتناب کند، برآورده کرد. پدربزرگ خود، بالور، او پادشاه شد. او شجاعت و درایت زیادی از خود نشان داده بود. از آنجایی که او نیمه فوموری بود، مسئولیت گسترش صلح بین دو نژاد را نیز بر عهده داشت. سلطنت او تقریباً چهل سال به طول انجامید.

    در آن دوره، Lugh موفق شد نمایشگاهی را که به عنوان نمایشگاه عمومی شناخته می‌شد، تأسیس کند. آن بازی ها در تپه Tailltean برگزار شد. آنها وسیله ای برای تکریم تایلته، مادر رضاعی لوگ بودند. آنها تا قرن دوازدهم باقی ماندند. این مکان دیگر کار نمی کند، اما هنوز آنجاست و امروزه مردم از آن به عنوان نمایشگاه Lugh یاد می کنند.

    یک واقعیت جالب این است که Lúnasa یا در ایرلندی قدیم Lughnasadh کلمه گالیک برای ماه اوت است و احترامی را که لوگ در اساطیر ایرلندی با آن رفتار می شود برجسته می کند.

    تغییر میلزی ها

    میلزی ها نژاد دیگری بود که در ایرلند باستان وجود داشت. افسانه ها از آنها به عنوان پسران میل یاد می کنند. در زمان های قدیم، زمانی که تواتاها در جنگ پیروز شدند و زمام امور را به دست گرفتند، آنهابا میلزی ها معامله کرد. آنها آنها را بیرون کردند، اما گفتند اگر دوباره در ایرلند فرود بیایند، کشور مال آنها خواهد بود. این طبق قوانین جنگ بود.

    Milesians عقب نشینی کردند و به دریا بازگشتند. سپس، تواتاها طوفان بزرگی برپا کردند تا کشتی هایشان را بشکنند و از ضررشان اطمینان حاصل کنند تا دیگر برنگردند. پس از آن، آنها ایرلند را نامرئی نگه داشتند.

    در سال 1700 قبل از میلاد، Milesians وارد ایرلند شدند تا متوجه شوند که Tuatha Dé Danann به طور کامل کنترل را در دست گرفته است. اوضاع زمانی تغییر کرد که، در واقع، تواتا دی دانان فکر کردند که توانسته‌اند ایرلند را برای میلزی‌ها غیرقابل شناسایی نگه دارند. با این حال، آنها موفق به یافتن زمین شدند و به ایرلند راهپیمایی کردند. تواتاها برای مقاومت در برابر میلزی ها آماده نبودند زیرا انتظار نداشتند آنها به این راحتی سرزمین را پیدا کنند.

    شکست تواتا د دانان

    مدتی پس از ورود میلزی ها به ایرلند تواتا دی دانان برای همیشه ناپدید شد. در مورد ناپدید شدن آنها، چندین ادعا وجود داشت. اما، در همه موارد، آنها قطعا شکست خوردند.

    یکی از تئوری ها بیان می کند که Tuatha Dé Danann اصلاً با میلزی ها نبرد نکرد. این به این دلیل بود که مهارت های پیشگویی آنها نشان می داد که آنها به هر حال کشور را از دست خواهند داد. در عوض، آنها پادشاهی های خود را در زیر چندین تپه در اطراف ایرلند ساختند. گفته می شود که آنها آنها را مدتها قبل از ورود ساخته اندمیلزی ها این نظریه نشان می‌دهد که Tuatha Dé Danann افرادی بودند که به عنوان قوم پری ایرلند یا "Aes Sidhe"، مردم تپه‌های پری شناخته می‌شدند.

    نظریه دیگر پیشنهاد دیگری برای ارائه دارد. ادعا می کند که دو نژاد وارد نبردی شدند که در آن میلزی ها پیروز شدند. آنها ایرلند را تصرف کردند و اکثر نژادهای اطراف ایرلند را متحدان خود داشتند. اتفاقی که پس از شکست برای تواتا دی دانان افتاد به دو نظر متفاوت تقسیم شد.

    برخی می گویند که الهه دانو آنها را برای زندگی در تیر نا نوگ، سرزمین جوانان فرستاد. از سوی دیگر، دیگران ادعا می کنند که میلزی ها با تقسیم زمین با تواتا دی دانان به توافق رسیده اند و به آنها اجازه می دهند در زیر زمین بمانند.

    نظریه "پری های غار"

    این نظریه بسیار شبیه به قبلی است بیان می کند که میلزی ها اصلاً تواتا دی دانان را شکست ندادند. در عوض، آنها تصمیم گرفتند که آنها را در کنار آنها زندگی کنند. دلیل تصمیم ادعایی آنها این بود که تواتا آنها را با مهارت های انحصاری خود جذب کرد.

    همانطور که قبلاً اشاره کردیم، Tuatha Dé Danann با مهارت های شگفت انگیز بی نظیر وارد ایرلند شد. آنها همچنین مهارت های زیادی در جادو و هنرها از جمله موسیقی، شعر و معماری داشتند. به همین دلیل، میلزی ها می خواستند آنها را در اطراف زندگی کنند تا از مهارت های آنها استفاده کنند.

    علاوه بر این، Tuatha Déدانان اسب‌هایی داشت که تمام تاریخ ادعا می‌کرد که هرگز در هیچ جای دیگری یافت نمی‌شد. آن اسب ها چشمانی درشت، سینه های گشاد داشتند و به سرعت باد بودند. آنها شعله و آتش به پا کردند و در محلی به نام «غارهای بزرگ تپه‌ها» ساکن شدند. داشتن آن اسب ها مردم را همراهی می کرد تا تواتا د دانان را به عنوان پری غار بخوانند.

    مردم سیده

    اسطوره های ایرلندی معمولاً نژادی به نام سیده را ذکر می کنند که به عنوان شی تلفظ می شود. مورخان بر این باورند که Sidhe اشاره دیگری به Tuatha Dé Danann است. دومی به عنوان خدایان زمین در نظر گرفته می شد. همچنین این باور وجود داشت که آنها توانایی کنترل رسیدن محصولات و تولید شیر گاو را دارند. بنابراین، مردم در ایرلند باستان آنها را با قربانی می پرستیدند تا در عوض از برکات آنها برخوردار شوند.

    وقتی میلزی ها برای اولین بار به ایرلند رسیدند، با مشکلات محصولات پوسیده و گاوهای غیرمولد مواجه شدند. آنها تواتا دی دانان را برای آن حادثه مقصر دانستند و فکر می کردند که دارند انتقام زمین های دزدیده شده خود را می گیرند. با این حال، بخشی که اسطوره در مورد آن روشن است این بود که آنها از چهار شهر مختلف آمده بودند. آن شهرها گوریاس، موریاس، فالیاس و فیندیاس بودند.

    آنها از هر شهر مهارت های ارزشمندی را از چهار مرد حکیم آموخته بودند. بالاتر و فراتر از آن، اقلام ارزشمندی را به دست آوردندخوب. اساطیر به آن اشیاء به عنوان چهار گنجینه Tuatha Dé Danann اشاره می کند.

    برخی منابع حتی آنها را چهار جواهرات Tuatha Dé Danann می نامند. هر کدام به یک شخصیت مهم تعلق داشتند و کارکرد برجسته ای داشتند. برخی از مردم همچنین از آنها به عنوان چهار جواهرات Tuatha Dé Danann یاد می کنند. در اینجا چهار گنج و جزئیات مربوط به هر یک از آنها آمده است:

    نیزه لوگ

    نیزه لوگس

    لغ نیمه فوموری و نیمه توات بود. دی دانان او قهرمان Tuatha Dé Danann بود که پدربزرگ خود Balor را کشت. لوگ صاحب نیزه هایی بود که در نبردها استفاده می شد. هر کس از آنها استفاده کرد هرگز در یک نبرد شکست نخورد. افسانه ها می گویند که این نیزه سلاحی بود که Lugh هنگام کشتن بالور از آن استفاده کرد. او درست قبل از پایین آوردن نیزه را در چشمان سمی بالور انداخت.

    برخی از نسخه‌های داستان بیان می‌کنند که لوگ از سنگ یا زنجیر استفاده می‌کرد. با این حال، نیزه به نظر معقول ترین سلاحی است که می توان از آن استفاده کرد. در واقع، لوگ بیش از چند نیزه داشت. او مجموعه خوبی از آنها داشت. اما یکی از آنها معروفترین آنها بود و مشخصات خاصی هم داشت.

    از این معروفترین نیزه، نیزه لغ اطلاق می شود. منابع ادعا می کنند که از شهر فالیاس به ایرلند آورده شده است. شهر دوم یکی از چهار شهری بود که تواتا دی دانان از آن آمده بودند. سر نیزه از برنز تیره ساخته شده بود و نوک آن به تندی نوک تیز بود.با این حال، این داستان ها هنوز از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. یکی پس از دیگری.

    مسلما، اسطوره شناسی ایرلندی اگرچه بسیار جالب است، گاهی اوقات می تواند بسیار گیج کننده باشد. بنابراین، مورخان آن را به چرخه ها تقسیم کرده اند. به ویژه چهار چرخه اصلی هستند و هر یک دوره و مضمون خاصی را ارائه می دهند.

    هدف اصلی این چرخه ها طبقه بندی افسانه ها و قصه ها بر اساس دورانشان است. هر چرخه اصلی جهان یا موضوع خاصی برای برانگیختن دارد. این جهان‌ها می‌توانند قهرمانان و جنگجویان یا جنگ‌ها و تاریخ پادشاهان باشند.

    این چهار چرخه به ترتیب زمانی عبارتند از چرخه اسطوره‌شناسی، چرخه اولستر، و در نهایت، چرخه Fenian، و در نهایت، چرخه پادشاهان به زودی شما را با نکات ظریف هر چرخه آشنا خواهیم کرد. هدف از یادگیری همه چیز در مورد اساطیر ایرلندی، آسان کردن روند شناسایی داستان ها، خدایان و نژادهای آن است. چیزهای زیادی برای دانستن در مورد نژادهای اسطوره ای ایرلند، به ویژه Tuatha Dé Danann وجود دارد. آنها نژاد روحانی ایرلند و باستانی ترین آنها بودند.

    اسطوره شناسی ایرلندی: در بهترین افسانه ها و داستان های آن شیرجه بزنید

    چرخه های اساطیر ایرلندی

    چه هدف از این چرخه هاست؟ در گذشته، محققان و اساتید اسطوره‌شناسی دریافتند که تحلیل افسانه‌های ایرلندی پرهیجان و آشفته است. اسطوره در واقع بسیار گسترده و سخت است که بتوان آن را در یک جدول زمانی خطی قرار داد. بدین ترتیب،ترسناک هم به نظر می رسید. به آن یک روون که سی پین طلا داشت وصل شده بود.

    مهمتر از همه، نیزه دارای توانایی های جادویی بود، غلبه بر آن در نبرد یا شکست دادن جنگجوی که به کار می رفت غیرممکن بود. نیزه دیگری که لوگ در اختیار داشت The Slaughterer بود. در ایرلندی، نام آن Areadbhar است. طبق اساطیر ایرلندی، آن نیزه خود به خود شعله ور می شد. بنابراین، کاربر آن مجبور بود آن را در آب سرد نگه دارد. به این ترتیب آب شعله را خاموش می کرد.

    Luin Celtchair

    نیزه Lugh جایی در مسیر ناپدید شد. بعدها، یک قهرمان در میان قهرمانان چرخه اولستر یک بار دیگر آن را پیدا کرد. نام او Celtchair Mac Uthechar بود و او قهرمان شوالیه های شاخه سرخ بود. وقتی سلچیر نیزه لوگ را پیدا کرد، به جای آن به لوین سلچایر تبدیل شد. مثل انتقال مالکیت از Lugh به Celtchair بود. علیرغم انتقال، متعلق به Tuatha Dé Danann بود.

    با این حال، به نظر می رسید که نیزه دشمن خود Celtchair باشد. طبق روایات او یک بار با آن نیزه یک سگ شکاری را کشت. خون سگ تازی مسموم شد و نیزه را رنگین کرد. در حالی که نیزه را در دست داشت، قطره ای از این خون افتاد و به پوست خود سلچیر رفت و باعث مرگ ناگوار او شد.

    Oengus of the Dread Spear

    نیزه Lugh در بیش از چند داستان ظاهر شد. ، با نام های مختلف داستانی بود که متعلق به چرخه پادشاه است. دور آن می چرخدچهار برادر که کلن دیسی را رهبری می کردند. این برادران Oengus، Brecc، Forad و Eochaid بودند. فوراد یک دختر به نام فوراچ دارد. دشمن آنها، سلاک، او را ربود و به او تجاوز کرد. او پسر نافرمان کورمک مک ایرت بود.

    چهار برادر با او مذاکره کردند تا دختر را رها کنند. با این حال، او از انجام این کار خودداری کرد. امتناع او منجر به نبردی شد که در آن اونگوس ارتش کوچکی داشت و به اقامتگاه پادشاه عالی حمله کرد. با وجود تعداد کم ارتش، اونگوس موفق شد سلاک را بکشد. نیزه وحشتناک سلاحی بود که او برای قتل او استفاده کرد.

    Oengus هنگام پرتاب نیزه به طور تصادفی چشم کورماک را زخمی کرده بود. طبق قانون جنگ، پادشاه باید در وضعیت فیزیکی کاملی قرار می گرفت. بنابراین، کورمک مجبور شد از سمت خود صرف نظر کند و آن را به پسر دیگرش، صندلی نجات کایرپره، تحویل دهد.

    شمشیر نور

    شمشیر نور

    شمشیر نور دومین گنج Tuatha Dé Danann است. این متعلق به نوادا، اولین پادشاه نژاد بود. از شهر فینیاس آمده است. شمشیر در واقع در بسیاری از داستان های عامیانه ایرلندی ظاهر شده است. در اسطوره های اسکاتلندی نیز نقش دارد. چندین نام برای آن وجود داشت. شمشیر درخشان، شمشیر نور سفید و شمشیر نور. معادل ایرلندی نام آن Claíomh Solais یا Claidheamh Soluis است.

    قصه های زیادی وجود داشت که شمشیر را نشان می داد. کسانی که دارای آن بودند، نگهبان شمشیر را ملزم کردندبرای اجرای سه مجموعه از وظایف او همچنین باید یک هول یا یک غول شکست ناپذیر باشد. با این حال، او نباید تمام وظایف را به تنهایی انجام دهد. او نیاز به چند یاری داشت. این کمک کنندگان معمولاً حیواناتی با مهارت، موجودات ماوراء طبیعی و خدمتکاران زن هستند.

    شمشیر نگهبان را غیرقابل غلبه و شکست دادن آن غیرممکن می کند. اگر کسی قهرمان را شکست دهد، آنگاه از راه های مخفی فراطبیعی بوده است. این یک مورد دیگر بود که قدرت Tuatha Dé Danann را تضمین کرد.

    علیرغم قدرت شمشیر، هرگز برای شکست دادن دشمن به تنهایی کافی نبود. آن دشمن معمولاً موجودی ماوراء الطبیعه بود، بنابراین قهرمان باید در نقطه ای از بدن بی دفاع به او حمله می کرد. همانطور که قبلاً گفتیم، این می تواند قسمت خاصی از بدن او باشد. برعکس، گاهی اوقات می تواند به شکل یک روح خارجی باشد. روح می تواند دارای بدن یک حیوان باشد.

    سنگ سرنوشت

    سنگ فال یا لیا فایل

    این سنگ در تپه تارا، به ویژه در تپه افتتاحیه. این سومین گنج از Tuatha Dé Danann است که از شهر فالیاس می آید. معنی لغوی Lia Fail سنگ سرنوشت است. برخی از مردم ادعا می کنند که معنی در واقع سنگ سخنگو است.

    پادشاهان عالی ایرلند در واقع از آن به عنوان سنگ تاج گذاری استفاده کرده بودند. بنابراین برخی از آن به عنوان سنگ تاج گذاری تارا یاد می کنند. این مکانی بود که همه پادشاهان ایرلند به آنجا رسیده بودندتاجگذاری شد.

    Lia Fail یک سنگ جادویی بود که وقتی پادشاه عالی پاهایش را روی آن گذاشت از خوشحالی غرش کرد. در زمان سلطنت Tuatha Dé Danann وجود داشت زیرا یکی از گنجینه های آنها بود. علاوه بر این، حتی پس از Tuatha Dé Danann مدتی ادامه یافت. چیزهای بیشتری که سنگ قادر به انجام آنها بود، اعطای سلطنت طولانی و همچنین احیای او بود.

    متاسفانه، سنگ در نقطه ای از راه توانایی های خود را از دست داد. کوچولن می خواست زیر پایش غرش کند، اما نشد. بنابراین، او مجبور شد از شمشیر خود برای تقسیم آن به دو تکه استفاده کند و دیگر هرگز غرش نکرد. با کمال تعجب، این کار فقط در زیر پای Conn of the Hundred Battles انجام شد. آنهایی که در اطراف Lia Fail نشسته اند. نظریه ای وجود دارد که ممکن است برای برخی افراد تعجب آور باشد، اما برخی منابع صحت آن را نقد می کنند.

    این تئوری بیان می‌کند که Lia Fail اصلی که Tuatha Dé Danann آورده بود، دیگر وجود ندارد، و جایگزین شده است تا نسخه اصلی مخفی و ایمن بماند، تا زمانی که سلطنت پادشاهان یک بار دیگر بازگردد.

    از سوی دیگر، نظریه سنگ غیر اصل نظر دیگری دارد; اعتقاد بر این است که شخصی Lia Fail اصلی را دزدیده و به اسکاتلند آورده است. اکنون سنگ اسکون است که در اسکاتلند وجود دارد. مردم آنجا برای تاج گذاری خانواده سلطنتی اسکاتلند استفاده می کنند.

    Cauldron ofDagda

    Dagda's Bountiful Cauldron

    چهارمین و آخرین گنجی که در تمام مسیر از شهر شمالی Muirias به ایرلند آمد و توسط Semias آورده شد. یک درویید ماهر که مهارت های جادویی را به Tuatha Dé Danann آموخت. در مورد دیگ، مانند همه گنجینه های دیگرش، جادویی بود. نگهبان آن دیگ داگدا بود. خدای پدر و یکی از پادشاهان عالی ایرلند. بعداً به جزئیات خدای پدر خواهیم پرداخت.

    منابع ادعا می کنند که قدرت این دیگ بسیار قوی است. می تواند خیر شگفت انگیزی برای جهان داشته باشد. از سوی دیگر، اگر به دست افراد نادرستی بیفتد، ممکن است بدبختی بزرگی باشد.

    همچنین ببینید: خاک آشفته: تاریخچه پنهان جزیره مگی

    قدرت دیگ

    دیگ نماد سخاوت و همچنین سخاوت بود. اندازه آن بزرگ بود و وظیفه آن تامین غذای بی وقفه برای خدایان بود. در اساطیر ایرلندی، متونی وجود داشت که می‌گفت: «همه از آن‌ها راضی می‌روند». سخاوت و مشیت همیشگی دیگ برای همه در ایرلند باستان آشکار بود.

    در واقع، مردم در آن زمان از دیگ به عنوان Coire Unsic یاد می کردند. معنی تحت اللفظی این نام در زبان انگلیسی “The Undry” است. این به این دلیل است که هرگز غذای آن تمام نشد تا برای همه فراهم شود. در واقع پر از غذا بود. بالاتر و فراتر از آن، غذا تنها قدرتی نبود که دیگ در اختیار داشت. همچنین می تواند مردگان را زنده کند و زخم های آن ها را التیام بخشدمجروح شده است.

    اینکه دیگ اصلی کجاست، محل بحث بوده است. برخی افراد ادعا می کنند که با تپه ها مدفون شده است، بنابراین از کنجکاوی موجودات زمینی در امان است.

    مهم ترین خدایان ایرلند

    تصویر بالا از چپ به حق عبارتند از: الهه بریجیت، داگدا خدای خوب، و الهه دانو.

    ایرلند در دوران باستان به پرستش بیش از چند خدا و الهه معروف بود. مشرک بودند. آن خدایان از نژادهای مختلف آمده بودند. در واقع، تعداد زیادی از آنها بودند که در واقع از تبار Tuatha Dé Danann بودند. در این بخش، شما با خدایان و الهه های ایرلندی آشنا خواهید شد که اعضای Tuatha Dé Danann بودند، نژادی بسیار روحانی که به قدرت خدایان و جادو اعتقاد داشتند.

    Tuatha de Danann دارای قدرت هایی بود. که فراتر از توانایی انسان بود. به همین دلیل، اساطیر ایرلندی گاهی اوقات از آنها به عنوان موجودات خداگونه یاد می کند تا انسان. قبلاً اشاره کردیم که نام Tuatha Dé Danann به معنای قبیله الهه دانو است. بنابراین، ما می‌خواهیم با این الهه شروع کنیم و خدایان و الهه‌های سلتیک بیشتری به دنبال آن خواهند آمد.

    الهه دانو

    دانو الهه مادر Tuatha Dé Danann بود. به همین دلیل است که نام آنها به معنای مردم دانو است. او یکی از الهه های بسیار قدیمی در تاریخ ایرلند است. نام ایرلندی مدرن او معمولا دانا است تا دانو. مردم معمولا مراجعه می کنندبه او توسط الهه زمین یا الهه سرزمین.

    وظیفه اصلی او سرازیر کردن قدرت و خرد خود در مورد سرزمین ها برای آوردن رفاه بود. دانو مهارت های بسیار جذابی داشت. اساطیر بیان می کند که او بیشتر مهارت خود را به Tuatha Dé Danann منتقل کرد. در نتیجه، اکثر اعضای این نژاد یا شخصیت های الهی یا موجودات ماوراء طبیعی هستند.

    نام دیگری که مردم به قدیمی ترین الهه سلتی باستان می گویند beantuathach است. این نام به معنای کشاورز است. آنها او را به این نام صدا می کنند، زیرا او الهه سرزمین بود. او نه تنها سرزمین های ایرلند را تغذیه می کرد، بلکه با رودخانه ها نیز ارتباط داشت.

    مهم ترین داستان های عامیانه الهه دانو

    الهه مادر دانو

    دانو یکی از خدایان برجسته ایرلند است که اساطیر سلتی همواره از آن یاد کرده است. ظاهر او چنان مرموز است که برخی از محققان ادعا می کنند او خیالی است. از سوی دیگر، چندین داستان و داستان به او اشاره داشته است. آن ارجاعات به شکل‌گیری شخصیتی برای الهه دانو، بدون در نظر گرفتن اعتبار وجودی او کمک کرد.

    قطعاً، تمام داستان‌هایی که او در آن ظاهر شد، شامل تواتا دی دانان، مردم خودش بود. یادتان هست چگونه Tuatha Dé Danann وارد ایرلند شد؟ خب، اسطوره‌شناسی ادعا می‌کند که آن‌ها پس از بیرون راندن در یک غبار جادویی بازگشته‌اند. برخی منابع ادعا می کنند که غبار در واقع بوده استالهه دانو مردم خود را در آغوش می‌گیرد و آنها را به خانه باز می‌گرداند.

    الهه دانو نمادی از جادو، شعر، صنعت، خرد و موسیقی بود. بنابراین، Tuatha Dé Danann به دلیل تأثیری که بر آنها داشت، در تمام آن جنبه‌ها خوب بود. او همچنین مردم خود را با بردن آنها از نقطه ضعف به قدرت پرورش داد. او از جادو و خرد خود برای تأثیرگذاری مثبت بر مردمش استفاده کرد.

    دانو مانند یک مادر فرضی برای Tuatha Dé Danann بود. در نتیجه گاهی مادرش را صدا می کردند. او تمام جنبه های یک مادر مهربان و دلسوز را داشت که به پرورش فرزندانش ادامه می دهد. از سوی دیگر، برخی از داستان ها نشان می دهد که الهه دانو نیز یک جنگجو بوده است. او ترکیبی عالی از یک جنگجو و یک مادر متفکر و دلسوز بود که هرگز تسلیم نمی شد و تسلیم نمی شد.

    در اصل، ظاهر او اهمیتی ندارد. او نماد تمام چیزهای خوب در طبیعت بود. و حضوری پرورش دهنده و مادرانه بود که قبیله او احساس می کرد. او به همان اندازه دلسوز و خشن بود، که به قبیله یاد داد که هنر، موسیقی، شعر، و صنعتگری برای بقای آنها به همان اندازه مهم است که جنگجو بودن، یک احساس واقعاً عاقلانه.

    تولد داگدا

    یک داستانی که الهه در آن نقش واقعی داشت، داستانی با Bile بود. صفرا خدای شفا و نور است. او در داستان به شکل درخت بلوط ظاهر شد. یک مقدس دانو کسی بود که مسئول تغذیه بودآن درخت و پرورش آن رابطه آنها دلیلی برای تولد داگدا بود.

    داگدا: خدای خوب

    داگدا، خدای خوب

    معنی تحت اللفظی از یک Dagda خدای خوب است. او یکی از مهمترین خدایان افسانه های سلتیک بود. همانطور که ایرلندی‌های باستان الهه دانو را مادر می‌دانستند، داگدا را نیز به‌عنوان پدر می‌دانستند. افسانه ها ادعا می کنند که آنها کسانی بودند که Tuatha Dé Danann را شروع کردند.

    از سوی دیگر، افسانه ها می گویند که الهه دانو مادر خدا Dagda بود. منطقی تر است که آنها را مادر و پسر بدانیم. درخت خانوادگی tuatha de danann مطابق با نیازهای یک داستان تغییر می کند، همچنین این واقعیت باعث می شود که بیشتر داستان ها مدت ها قبل از نوشتن و ضبط شدن وجود داشته باشند.

    داگدا نمادی از کشاورزی، قدرت و باروری بود. بالاتر از همه، او نماد جادو است. یکی از مهمترین جنبه های Tuatha Dé Danann. این خدا مسئول کنترل تقریباً همه چیز در زندگی از جمله زمان، فصول، آب و هوا، زندگی و مرگ و همچنین محصولات کشاورزی بود. اعضای منظم Tuatha Dé Danann دارای ابرقدرت‌ها بودند، پس تصور کنید خدایان چقدر قدرتمند بودند. او همچنین دارای اقلام جادویی بود. یکی از آن اقلام دیگ داگدا بود. این یکی از چهار گنجینه Tuatha Dé Danann بود

    ما قبلاآن دیگ را ذکر کرد. هرگز از ارائه غذا به خدایان دست بر نمی داشت. داگدا همچنین صاحب تعداد بی‌شماری درخت میوه بود که دائماً مولد بودند. علاوه بر این، او دو خوک داشت که در برخی از داستان های اساطیر سلتیک برجسته بودند. او خدای خرد بود که قدرت کنترل زندگی، مرگ و آب و هوا را داشت.

    دیگ که غذای آن تمام نشد تنها یکی از دارایی های جادویی داگدا بود. او همچنین یک چماق داشت که آنقدر قدرتمند بود که یک سر می توانست دشمن را بکشد و سر دیگر آنها را زنده کند. او همچنین صاحب یک چنگ به نام Uaithne یا موسیقی چهار گوشه بود که می‌توانست فصول و احساسات مردم را کنترل کند، از شادی‌ها گرفته تا زاری و حالت خواب.

    فوموریان ها یک بار چنگ داگدا را دزدیدند و از آنجایی که فصل ها را کنترل می کرد استفاده بدخواهانه از آن می توانست کشنده باشد. داگدا می‌توانست چنگ را از آنجایی که صاحب واقعی چنگ بود، به سمت خود جلب کند. او توانست همه فوموریان‌هایی را که تعدادشان از تواتا دو دانان بیشتر بود را حاضر کند تا همه بتوانند با خیال راحت فرار کنند.

    با توجه به اینکه داگدا بر زندگی، مرگ، غذا و فصل‌ها کنترل داشت، هیچ مناقشه‌ای در مورد دلیل او وجود ندارد. خدای پدر را در نظر گرفت. او لقب «خدای خوب» را به خاطر مهارت‌های شگفت‌انگیزی که در آن مهارت داشت، نامیده شد، نه لزوماً به این دلیل که آدم خوبی بود. مانند بسیاری از خدایان در سراسر اساطیر، برخی از خدایان سلتیک دارای نقایصی مانند طمع، حسادت و خیانت بودند.آنها تصمیم گرفتند روشی را بیابند که کار را برای آنها آسان تر کند. در نتیجه، ادوار به وجود آمدند.

    قصه ها و افسانه ها را متناسب با دوران خود تقسیم کردند و هر کدام را به چهار دور مشخص کردند. بیشتر چرخه ها داستان هایی در مورد Tuatha Dé Danann را در بر می گیرند. از سوی دیگر، چرخه Fenian بیشتر به Fianna توجه داشت تا Tuatha Dé Danann.

    چرخه اساطیری

    این چرخه عمدتاً در مورد اسطوره ها و افسانه های خارق العاده است. بیشتر افسانه های ایرلندی را تشکیل می دهد. همچنین ممکن است متوجه شوید که این چرخه بیشترین داستان ها و افسانه های جادویی را در میان چرخه های دیگر در بر می گیرد. دنیایی که این چرخه تداعی می کند دنیایی است که حول خدایان و نژادهای اسطوره ای می چرخد. این یک چرخه اصلی است که شامل بسیاری از افسانه های مربوط به نژادهایی مانند Tuatha Dé Danann می شود.

    عصر این چرخه در زمانی بود که ایرلند هنوز از وجود مسیحیت بی خبر بود. این داستان حول خدایان می چرخد ​​که مردم ایرلند باستان به آنها اعتقاد داشتند. بیشتر داستان هایی که در چرخه های اساطیری پذیرفته شده اند، داستان هایی بودند که شامل Tuatha Dé Danann می شدند. آنها همچنین داستان هایی بودند که مردم به صورت دهان به دهان به نسل های جوان منتقل کردند. این داستان ها شامل فرزندان لیر، ووینگ ایتین و رویای انگوس است.

    چرخه اولستر

    در حالی که چرخه اساطیری بر عناصر ماوراء طبیعی مانند جادو و جادو متمرکز بود.اغلب این کشمکش را به وجود می آورد که داستان های بسیاری را که امروزه به خوبی می شناسیم ایجاد می کند.

    تصویر داگدا در اساطیر

    به نظر می رسد که همه خدایان تواتا دی دانان قوی و غول پیکر بودند. تصویر داگدا اغلب شامل یک مرد بزرگ بود. او معمولاً عبایی می پوشید که مقنعه داشت. از سوی دیگر، برخی منابع تصویری از این خدا را به شیوه ای طعنه آمیز و در عین حال طنز آورده اند. او تونیک کوتاهی پوشیده بود که حتی اندام های عورت او را هم نمی پوشاند. به نظر عمدی بود که او را ساده و خام جلوه دهند. تصویری که در تضاد با تصویر معمول خدایان بسیار قدرتمند و رواقی است. احتمالا دومی داگدا درست پس از نوادا، اولین رهبر این نژاد، بر ایرلند حکومت کرد. افسانه های عامیانه ادعا می کنند که او در طول زندگی خود با چندین الهه جفت گیری کرده است. به همین دلیل بچه های زیادی داشت. با این حال، عشق واقعی او Boann بود.

    آنگوس یکی از پسرانش است. او در میان خدایان ایرلند است که به همان نژاد پدرش تعلق داشتند. Taotha dé Danann

    با این حال، او نتیجه یک رابطه بود. مادرش بوئن، همسر الکمار بود. داگدا با او رابطه نامشروع داشت و سپس متوجه شد که باردار است. داگدا از ترس گرفتار شدن، خورشید را در تمام دوران بارداری معشوقش ثابت کرد. پس از آن مدت، Boann پسر خود، Aengus و چیزهای دیگر را به دنیا آوردبه حالت عادی برگشت ظاهراً لیست فرزندان داگدا ادامه دارد. این شامل Brigit، Bodb Dearg، Cermait، Aine، و Midir است.

    داگدا پدر بسیار سخاوتمندی بود. او دارایی های خود را با فرزندانش تقسیم می کرد، به ویژه سرزمینش. با این حال، پسرش Aengus معمولا دور بود. وقتی برگشت متوجه شد که پدرش برخلاف خواهر و برادرش چیزی برایش نگذاشته است. Aengus از آن ناامید شد. با این حال، او موفق شد پدرش را فریب دهد و خودش را به خانه ببرد. او از او پرسید که آیا می تواند برای مدتی در Brú na Bóinne، جایی که داگدا در آن زندگی می کرد، زندگی کند. برعکس، او مکان را برای همیشه تصاحب کرد و به پدرش خیانت کرد.

    Aengus: خدای عشق و جوانی

    Aengus یا "Oengus" یکی از اعضای Tuatha Dé Danann بود. او پسر داگدا و بون، الهه رودخانه بود. اساطیر او را خدای عشق و جوانی ترسیم کرده بود. با این حال، برخی از داستان ها خلاف این را ادعا می کنند، زیرا پدرش از دادن اموالی که فقط به خدایان می داد به او امتناع می کرد. این ممکن است نشان دهد که Aengus به عنوان یک خدا دیده نمی شد.

    تصویر Aengus معمولاً شامل پرندگانی بود که بالای سر او به صورت دایره ای پرواز می کردند. Aengus با وجود اینکه خدای عشق بود، کمی بی رحم به نظر می رسید. او چندین قتل را در بسیاری از داستان های عامیانه انجام داد. این کنار هم قرار دادن شخصیتی پویا و سه بعدی ایجاد می کند که با نقشش تعریف نمی شود و مسلماً بسیار جالب است.دیدگاه.

    Aengus ممکن است پسر داگدا بوده باشد. با این حال، Midir پدر رضاعی او بود. برخی از افسانه ها همچنین ادعا می کنند که Aengus قادر به احیای مردم بود، که ممکن است بی تفاوتی او را نسبت به کشتن آنها توضیح دهد. اگر اقدامات مرگبار او قابل معکوس بود، وزن بسیار کمتری برای آنها وجود داشت. او حتی پس از مرگ پسرخوانده خود را به زندگی بازگرداند.

    Aengus صاحب چهار سلاح مرگبار بود. دو شمشیر و دو نیزه همه آنها هم نام داشتند. نام شمشیرهای او بیگالتاچ به معنای خشم کوچک و مورالتاچ به معنای خشم بزرگ بود. دومی هدیه ای بود که Manannan mac Lir به او داد. بعداً Aengus آن را قبل از مرگ به پسرش Diarmuid Ua Duibhne داد. این دو نیزه Gáe Buide (نیزه زرد) و Gáe Derg. (نیه قرمز) نام داشتند و زخم هایی ایجاد کردند که قابل التیام نبود. Gáe Derg مهم‌تر تلقی می‌شد و فقط در شرایط خاص مورد استفاده قرار می‌گرفت.

    The Killing Tales of Aengus

    Aengus تعداد زیادی را به دلایل مختلف کشته بود. او شاعر لوغ لمحفهدا را کشت چون به او دروغ گفته بود. شاعر ادعا کرد که اوگما آن سرمیت، برادر داگدا، یکی از همسرانش را با هم رابطه داشته است. به محض اینکه انگوس متوجه شد که این دروغ است، شاعر را کشت.

    کس دیگری که انگوس کشته شد ناپدری خودش بود. باز هم، Aengus نتیجه یک رابطه بین Boann، الهه رودخانه، و Dagda بود. Boann قبلا بودزمانی که الکمار با داگدا جفت شد با الکمار ازدواج کرد، بنابراین الکمار ناپدری انگوس بود. طبق اساطیر، الکمار میدیر، برادر انگوس و پدر رضاعی او را نیز کشت. Aengus تصمیم گرفت انتقام مرگ خود را بگیرد، بنابراین الکمار را کشت.

    Wooing of Etain

    The Wooing of Etain یک داستان برجسته در اساطیر ایرلندی است که اعضای Tuatha Dé Danann را در بر می گرفت. ویراستاران و محققان داستان را به سه بخش مختلف تقسیم کرده اند. هر قسمت شامل داستان های خاصی است که Aengus در آن گنجانده شده است. در زیر سه داستان فرعی Wooing of Etain آورده شده است.

    قسمت اول (I)

    Aengus با داشتن سرزمین Brú na Bóinne بزرگ شد، قصری که به زور از پدرش گرفت. در یک روز خوب، برادرش میدیر او را ملاقات می کند تا اعتراف کند که به دلیل بازی بی رحمانه گروهی از پسران در خارج از کاخ Aengus کور شده است. پس از مدتی، دایان سخت، الهه پزشک، توانست او را شفا دهد. میدیر می‌خواست زمانی را که در زمان نابینایی از دست داده بود جبران کند.

    بنابراین، از انگوس خواست تا در برنامه‌هایش برای جبران زمان از دست رفته، غرامت نابینایی، به او کمک کند. او چندین چیز از جمله ازدواج با زیباترین زن ایرلند را خواست. آن زن خاص، دختر پادشاه اولید، ایلیل بود. اسمش ایتین بود. Aengus اصرار داشت که این کار را برای برادرش انجام دهد. Aengus تمام وظایف مورد نیاز را برای جلب نظر زن انجام داد و او تبدیل شدهمسر دوم میدیر.

    ایتین یک الهه بود. او الهه اسب ها بود. برعکس، میدیر قبلاً یک همسر داشت. فومناخ. او همچنین مادر رضاعی Aengus بود و نقش مهمی در این داستان داشت. ایتین آتشفشان حسادت را در داخل فومناخ فوران کرد.

    بنابراین، او را به مگس تبدیل کرد. اسطوره ای که ادعا می کند زیبا بوده است. وقتی فومناخ فهمید که رابطه بین میدیر و ایتین هنوز قوی است، او را با باد دور کرد. انگوس می‌دانست که مادر خوانده‌اش دلیل ناپدید شدن ایتین بوده است. مجبور شد او را به خاطر خیانتش بکشد.

    ایتین در جام ملکه ای که او را بلعید پرواز کرد و 1000 سال پس از تبدیل شدن به مگس دوباره به عنوان انسان متولد شد.

    قسمت دوم (II)

    قسمت دوم داستان حول محور پادشاه جدید ایرلند، 1000 سال پس از قسمت اول می چرخد. تین به طور جادویی به عنوان یک انسان بدون خاطره ای از گذشته خود دوباره متولد شده بود. پادشاه جدید ایرلند قرار بود Eochu Airem باشد.

    اما تا زمانی که ملکه نداشته باشد، نمی تواند رسماً پادشاه شود. پس باید هر چه زودتر همسری پیدا می کرد. درست مانند درخواست میدیر در قسمت اول، او دست زیباترین زن ایرلند را خواست. یک بار دیگر، این Etain بود. ایوچو عاشق او شد و هر دو با هم ازدواج کردند.

    از طرفی برادرش آیلیل نیز عاشق ایتین بود و به دلیل عشق یک طرفه اش بیمار شد. برای یکدر تور ایرلند، پادشاه Eochu مجبور شد برای مدتی تپه تارا را ترک کند. او مجبور شد ایتین را با برادرش که آخرین پاهایش بود ترک کند.

    آیلیل سپس از غیبت برادرش استفاده کرد و به ایتین اعتراف کرد که دلیل بیماری او چیست. ایتین متعجب شد، اما او می‌خواست که حالش خوب شود، بنابراین کلماتی را که می‌خواست بشنود به او گفت.

    آیلیل علیرغم بهتر شدن، حریص‌تر شد و او از ایتین بیشتر خواست. او ادعا کرد که اگر او را بالای خانه، روی تپه ملاقات کند، شفا کامل خواهد شد. ایلیل می‌خواست او را بیرون از خانه برادرش ملاقات کند، زیرا فکر می‌کرد شرم‌آور نیست. او نمی‌خواست برادرش را در خانه‌اش رسوا کند، مخصوصاً به این دلیل که او در آن زمان پادشاه اعظم بود.

    Midir in Disguise (II)

    ایتین با درخواست ایلیل موافقت کرد و او ظاهراً موافقت کرد. سه بار با او ملاقات کرد. با این حال، میدیر در مورد برنامه های ایلیل باخبر شد، بنابراین هر بار او را می خواباند و به جای او به ملاقات او می رفت. ایتین هرگز متوجه این واقعیت نشد زیرا میدیر موفق شد ظاهر آییل را به خود بگیرد. بار سوم به او اعتراف کرد و هویت واقعی خود را فاش کرد و از او خواست که با او برود. ایتین میدیر را نشناخت و به یاد نیاورد، اما پذیرفت که اگر ائوچو او را آزاد کند، با او برود.

    بخش سوم (III)

    اکنون قسمت سوم داستان می آید. این به تنهایی یک داستان کاملاً جدید نیست. این تمدید قسمت دوم است. دلیلبا این حال، پشت تقسیم این بخش توسط محققان و ویراستاران مشخص نیست.

    قسمت سوم حول و حوش مدت زمانی که آییل بهبودی کامل دریافت کرد، می چرخد. در همان زمان بود که برادرش، ائوچو، از تور خود به خانه بازگشت. میدیر از بازگشت ائوچو مطلع شد، بنابراین نقشه ای در سر داشت که او را به ایتین برساند. او به تارا رفت و با ایوچو برای نواختن فیچل به عنوان یک چالش برخورد کرد. Fidchell در واقع یک بازی تخته ای باستانی ایرلندی بود که در آن بازنده باید هزینه را پرداخت می کرد.

    در چالش آنها، ایوچو به برنده شدن ادامه داد و باخت دائمی میدیر او را مجبور به ساخت مسیر کورلیا کرد. این یک گذرگاه در سراسر باتلاق Móin Lamrige است. میدیر همیشه از باختن خسته بود، بنابراین او چالش جدیدی را ارائه داد که در آن ایوچو موافقت کرد. او پیشنهاد کرد که هرکس برنده شد، ایتین را در آغوش بگیرد و ببوسد. با این حال، ایوچو خواسته های میدیر را برآورده نکرد. او به او گفت که برود و بعد از یک سال برگردد تا برنده هایش را جمع کند.

    او می دانست که میدیر به این راحتی نمی رود، بنابراین باید برای بازگشتش آماده می شد. بعداً، میدیر با وجود نگهبانانی که سعی در جلوگیری از او داشتند، توانست وارد خانه شود. در آن لحظه، ائوچو برای آرام کردن میدیر پیشنهاد کرد که فقط می تواند ایتین را در آغوش بگیرد. در حالی که میدیر او را در آغوش می گرفت، ایتین ناگهان زندگی گذشته خود را به یاد آورد و به او اجازه داد این جفت را به قو تبدیل کند تا بتوانند با هم پرواز کنند. قوها مضمون تکراری عشق بودند ووفاداری در اساطیر ایرلند.

    ماموریتی برای یافتن ایتین (III)

    ایوچو به مردانش دستور داد تا در هر تپه پری در ایرلند جستجو کنند و به دنبال محل اختفای همسرش بگردند. ایوچو تا زمانی که همسرش نزد او برنگشت، آرام نمی گرفت. پس از مدتی، مردان ائوچو، میدیر را پیدا کردند که تسلیم شد و قول داد ایتین را به شوهرش پس دهد. وعده او با شرایطی همراه بود. این یک چالش ذهنی برای ایوچو بود.

    میدیر حدود پنجاه زن را آورد که شبیه به ایتین بودند و از ایوچو خواستند همسر واقعی خود را انتخاب کند. پس از کمی سردرگمی، ایوچو به دنبال کسی که فکر می کرد همسرش است رفت و او را به خانه برد. آنها دوباره زندگی عاشقانه خود را آغاز کردند و زن از دختر ائوچو باردار شد. او فکر می کرد که پس از بازگرداندن همسرش در آرامش زندگی خواهد کرد. با این حال، میدیر دوباره ظاهر شد تا آن صلح را قطع کند.

    ظاهر میدیر فقط برای اطلاع دادن به ائوچو بود که او را فریب داده است. او اعتراف کرد که زنی که انتخاب کرده، ایتین واقعی نیست. شرم ائوچو را پر کرده بود و دستور داد که از شر دختر جوان خلاص شوند.

    رهایی از دختر (III)

    آنها از شر نوزاد دختر خلاص شدند و یک گله دار او را پیدا کرد. او را با همسرش بزرگ کرد تا اینکه او بزرگ شد و ازدواج کرد. شوهر او Eterscél، جانشین Eochu بود. بعداً او باردار شد و مادر پادشاه اعظم Conaire Mór شد. داستان با نوه میدیر، سیگمال به پایان رسیدCael، کشتن Eochu.

    جزئیات بیشتر درباره Aengus

    Wooing of Etain یکی از برجسته ترین داستان هایی است که Aengus در آن ظاهر شد. در واقع مشخص نیست که آیا او جزو خدایان Tuatha Dé Danann بوده است یا خیر. او یکی از اعضای مهم Tuatha Dé Danann بود. Aengus فقط در قسمت اول داستان ظاهر شد، بقیه مربوط به Etain و برادرش Midir بود. با این وجود، او کاتالیزوری بود که وقایع افسانه را رقم زد.

    قصه های بیشتری وجود داشت که Aengus نقش های حیاتی تری را ایفا می کرد، از جمله داستان The Dream of Aengus. این داستان عشق خالص است. این داستان یکی از رمانتیک ترین افسانه های اساطیر سلتیک است. Aengus همچنین نگهبان Diarmuid و Grainne بود.

    طبق اساطیر ایرلندی، این دو نفر زمانی از فین مک کول و مردانش فرار می کردند. آنها در راه خود به Aengus برخورد کردند. سپس به آنها توصیه کرد که در طول سفر خود مسیر خاصی را طی کنند. Aengus با آنها بسیار سخاوتمند بود. او شنل محافظ خود را همراه با شمشیر خود تقدیم کرد.

    رویای انگوس

    ظاهراً، این داستان تماماً در مورد Aengus و جستجوی معشوقش بود. در این افسانه، Aengus خواب زنی را دید که عاشق او شد. او می خواست او را پیدا کند، بنابراین از داگدا، پادشاه Tuatha Dé Danann، و Boann کمک خواست.

    داگدا می خواست به پسرش کمک کند. با این حال، او قادر به انجام همه این کارها نیستخود او از این رو او از Bodb Dearg کمک خواست. از او خواست که زن را جستجو کند. بدب یک سال تمام را صرف تحقیق کرد تا اینکه ادعا کرد دختر را پیدا کرده است. او در کنار دریاچه دهان اژدها زندگی می کرد. با این حال، او تنها کسی نبود که در آنجا زندگی می کرد. نام او کائر بود و یک قو بود. همراه او صد و پنجاه قو دوشیزه دیگر وجود داشت. هر جفت با زنجیر طلایی بسته شده بود.

    اتل هرگز رها نمی کرد

    انگوس به دریاچه رفت و او به سرعت معشوق رویایی خود را شناسایی کرد. او او را شناخت زیرا او بلند قدترین قوها در بین قوهای دیگر بود. او همچنین دختر اتل بود. او به دلایل مشکوکی می خواست او را برای همیشه در اطراف نگه دارد. به همین دلیل بود که او را تبدیل به یک قو کرد و هرگز او را رها نکرد.

    Aengus از تصمیم پدرش ناامید شده بود، بنابراین تصمیم گرفت که بتواند او را با خود ببرد. متأسفانه، قدرت Aengus با وزن یک قو مناسب نبود، بنابراین او به خاطر ضعیف بودنش مدام گریه می کرد. بدب می خواست کمک کند، اما می دانست که به متحدانی نیاز دارد، بنابراین به سراغ Meadbh و Aillill رفت. آنها به دنبال اتل رفتند و از او خواستند که دخترش را رها کند، اما اتل اصرار داشت که او را نگه دارد.

    داگدا و آیلیل تصمیم گرفتند از قدرت خود علیه اتل استفاده کنند تا زمانی که او او را رها کند. آنها او را به عنوان یک زندانی نگه داشتند و دوباره خواستند که Caer را بگیرند. در آن نقطه از داستان، اتل اعتراف کرد که چرا دخترش را در بدن یک قو نگه داشته است.خدایان، چرخه اولستر بر جنگجویان و نبردها متمرکز است

    دو شهر بزرگ در ایرلند وجود داشت. الستر شرقی و لینستر شمالی. هر دوی آنها اولید نامیده می شدند. چرخه اولستر در واقع داستانی است که بیش از چند داستان حول محور قهرمانان اولید می چرخد. منابع ادعا می کنند که برخی از افسانه های این چرخه در دوره قرون وسطی وجود داشته است. از سوی دیگر، داستان های دیگر متعلق به دوره مسیحیت اولیه است. مهم‌ترین داستان‌های این چرخه عبارت‌اند از حمله گاو کولی و دیردر غم‌ها.

    چرخه Fenian

    فولکلورها و مورخان از این چرخه با سه نام مختلف یاد می‌کنند. این چرخه Fenian، Finn Cycle یا Finnian Tales نامیده می شود، اما چرخه Fenian شناخته شده ترین عنوان است. چرخه Fenian شباهت های زیادی با چرخه اولستر دارد، بنابراین بین هر دوی آنها سردرگمی وجود دارد.

    این چرخه، به ویژه، حول افسانه های جنگجویان و قهرمانان که در ایرلند باستان وجود داشته است، می چرخد. با این حال، داستان های عاشقانه ای نیز در داستان های این چرخه وجود دارد که آن را از اولستر متفاوت می کند. چرخه Fenian بخش جدیدی از تاریخ ایرلند را نشان می دهد. به جنگجویان و قهرمانان می پردازد تا خدایان. در این دوران، مردم جنگجویان را به عنوان شخصیت های الهی می دانستند و آنها را می پرستیدند.

    این چرخه حول محور فین مک کول (که در زبان گالیکی به نام فیون مک کومهیل نیز شناخته می شود) می چرخد.او ادعا کرد که می‌دانست او قوی‌تر از او است.

    بعدها، Aengus یک بار دیگر به دریاچه رفت و به عشق خود به Caer اعتراف کرد. در آن لحظه او به شکل یک قو نیز در آمد تا با او زندگی کند. دو عاشق با هم به قصری در بوین پرواز کردند. این داستان ادعا می کند که در طول پرواز آنها، موسیقی وجود داشت که مردم را برای سه روز متوالی می خواباند.

    Nuada بازوی نقره ای

    قبل از ورود Tuatha Dé Danann به ایرلند، Nuada آنها بود. پادشاه. او حدود هفت سال پادشاه Tuatha Dé Danann باقی ماند. بعد از آن سال ها وارد ایرلند شدند و با فیبولگ جنگیدند. در زمان ورود Tuatha de Danann، دومی ساکنان ایرلند بودند.

    قبل از مبارزه با Firbolg، Nuada از آنها پرسید که آیا می توانند بخشی از جزیره را برای Tuatha Dé Danann ببرند. با این حال، پادشاه Firbolg امتناع کرد و هر دو برای جنگ آینده آماده شدند. همانطور که قبلاً اشاره کردیم، این نبرد Mag Tuired بود که در آن Tuatha Dé Danann پیروز شد. متأسفانه نوادا در این نبرد بازوی خود را از دست داد و پنجاه سرباز او را به دستور داگدا از میدان خارج کردند. با وجود از دست دادن بازوی Nuada، Tuatha Dé Danann ایرلند را به عنوان زمینی برای خود به دست آوردند. با این حال، تغییر سرنوشت وجود دارد. سرنگ، رهبر فیربولگ، می خواست به چالش بکشدنوادا در نبرد تن به تن. در حالی که نوادا می توانست رد کند و به زندگی خود ادامه دهد، او در واقع این چالش را پذیرفت. او گفت که تحت یک شرط با سرنگ مبارزه خواهد کرد. اگر سرنگ یکی از بازوهایش را به بالا ببندد، اما او از انجام این کار امتناع کرد. سرنگ مجبور شد افرادش را ببرد و بعد از شکست برود. آنها مجبور شدند برای همیشه کشور را ترک کنند. با این حال، Tuatha Dé Danann به اندازه کافی سخاوتمند بود که یک چهارم زمین را برای Firbolg گذاشت. آن بخش از ایرلند، استان غربی کوناخت بود. قسمت ارائه شده کوچکتر از آنچه قبل از نبرد انجام شده بود بود. اما، هنوز هم یک موقعیت برد-برد برای فیربولگ‌هایی بود که انتظار تبعید شدن را داشتند. برای داشتن فرم کامل هنگامی که نوادا بازوی خود را از دست داد، مجبور شد قدرت را به پادشاهی واجد شرایط تر واگذار کند. برس رهبر جدید بود، اگرچه لازم به ذکر است که او نیمه فومورین بود. پادشاه جدید قوانین بسیار ظالمانه ای داشت که به نفع نیمه دیگر او کار می کرد. او فوموریان ها را به ایرلند راه داد حتی اگر آنها دشمنان کشور بودند.

    بدتر از آن او تواتا دی دانان را برده فوموریان کرد. سلطنت برس ناعادلانه بود و فقط زمان بود که او برای تاج و تخت به چالش کشیده شود. به محض اینکه نوادا جایگزینی برای بازوی گمشده اش پیدا کرد،سلطنت را پس گرفت. برس فقط هفت سال حکومت کرد در حالی که نوادا ابتدا هفت سال و سپس بیست سال دیگر حکومت کرد. او می خواست سلطنت خود را بازگرداند، بنابراین از بالور کمک خواست. بالور پادشاه فوموریان بود. آنها سعی کردند به زور آن را پس بگیرند و دائماً علیه Tuatha Dé Danann جنگ هایی را آغاز کردند.

    این نکته جالب توجه است که چگونه قوانین tuatha de Dananns اجازه می دهد تا یک پادشاه خوب از سلطنت خلع شود و پادشاهی جایگزین شود که فقط درد ایجاد می کند. و رنج، فقط به این دلیل که آنها معتقد بودند که یک حاکم نمی تواند هیچ معلولیتی داشته باشد. این یک درس مهم برای قبیله بود که مهم ترین ویژگی های یک رهبر، ارزش های درونی ذاتی است، نه توانایی های فیزیکی آنها.

    ادعاهای بیشتر در مورد نوادا

    پیشتر، چهار گنجینه را بیان کردیم تواتا دی دانان یکی از آنها شمشیر بزرگ نوادا بود. دیان چکت برادرش بود. او یکی از خدایان ایرلند نیز بود. علاوه بر این، او یکی از اعضای Tuatha de Danann بود. دیان کسی بود که بازوی نقره ای برادرش نوادا را به عنوان جایگزین ساخت. او این کار را با کمک رایت کریدن انجام داد.

    متاسفانه، نوادا در دومین نبرد بین تواتا دو دانان و فوموریان جان باخت. این دومین نبرد Mag Tuired بود. بالور، رهبر فوموریان، کسی بود که او را کشت. با این حال، لوگ کسی بود کهبا کشتن بالور انتقام مرگ نوادا را گرفت. پس از رفتن نوادا، لوگ پادشاه بعدی تواتا دو دانان بود.

    داستان الهه موریگان

    دانو تنها الهه تواتا دو دانان نبود. ظاهراً تعداد آنها از چند نفر بیشتر بود. موریگان یکی از آنها بود. او به دلیل تغییر شکل و الهه جنگ، مرگ و سرنوشت در اساطیر سلتی محبوب بود.

    موریگان همچنین قادر به کنترل همه اشکال آب، از جمله دریاچه ها، رودخانه ها، اقیانوس ها و آب های شیرین بود. اساطیر سلتیک معمولاً از او با نام های بسیار زیادی یاد می کند. این نام‌ها شامل ملکه شیاطین، ملکه بزرگ و ملکه شبح می‌شود.

    منشأ الهه موریگان

    منشأ الهه موریگان مبهم است اما برخی منابع ادعا می‌کنند که ارتباطی با آن دارد. به الهه های سه گانه دومی یک فرقه پرطرفدار از مادران است که در افسانه های ایرلندی بسیار محبوب است.

    با این حال، به نظر می رسد افسانه های دیگر او را به عنوان یک چهره به جای بخشی از الهه های سلتیک سه گانه به تصویر می کشند. منابع مختلف ادعاهای متفاوتی دارند. برخی می گویند که او با داگدا ازدواج کرد و هر دو صاحب فرزندی به نام آدایر شدند. برعکس، برخی می گویند که او همسر او نبود، اما آنها یک بار در کنار رودخانه با هم آشنا شدند و تمام شد.

    به نظر می رسد اساطیر سلتیک در مورد زندگی الهه موریگان داستان بسیار کمی می داند. آنچه در تمام افسانه ها آشکار است این است که او بخشی از Tuatha de Danann بود. اوهمچنین تعدادی خواهر و برادر داشت که شامل ماچا، اریو، بانبا، بادب و فوهلا می شود. مادر او ارنماس، الهه دیگر تواتا د دانان بود.

    ظاهر موریگان در داستان های عامیانه سلتیک

    اسطوره شناسی ایرلندی هرگز یک تصویر از خدایان یا شخصیت ها ندارد و موریگان نیز از این قاعده مستثنی نیست. . او به اشکال مختلف نمایندگی شده بود. با این حال، این عمدتا به این دلیل بود که او یک تغییر شکل بود. او می تواند خود را به هر موجودی که می خواهد باشد، درآورد. اکثر افسانه ها ادعا می کنند که موریگان زنی بسیار زیبا و در عین حال ترسناک بوده است.

    وقتی او به شکل انسانی است، زن جوان زیبایی است که موهایش بی عیب و نقص می ریزد. او موهای بلند و تیره ای دارد و معمولا مشکی می پوشد. با این حال، لباس های او بیشتر اوقات بدن او را آشکار می کرد. در برخی از داستان ها، او شنل می پوشد تا چهره خود را به دور از شناخت پنهان کند. این توصیفات زمانی اعمال می شود که او به شکل یک انسان باشد، که یک مورد بسیار نادر است. گاهی هم به صورت یک پیرزن ظاهر می شود. موریگان بیشتر اوقات به شکل گرگ یا کلاغ ظاهر می شود.

    موریگان به عنوان بانشی

    گاهی اوقات موریگان به شکل یک انسان ظاهر می شود، اما نه آن خانم جوان زیبا در برخی موارد، او به عنوان یک زن ترسناک ظاهر می شود که در واقع یک لباسشویی است. اساطیر گاهی از او به عنوان واشر در فورد یاد می کند. موریگان همیشه با آن ارتباط داشتجنگ ها و سربازان.

    وقتی او یک لباسشویی است، به نظر می رسد که در حال شستن لباس های سربازانی است که به زودی می میرند. گاهی اوقات او زره ها را نیز می شست و تکه لباسی که در دست دارد معمولاً به نشانه مرگ به خون آلوده می شود. این توصیف مردم را همراهی کرد تا او و بانشی را گیج کنند. دومی زنی ترسناک است که فقط در صحنه هایی ظاهر می شود که مرگ در آن اتفاق می افتد، بنابراین دیدن ارتباط بین این دو بسیار ساده است.

    نقش سایه ای الهه موریگان

    موریگان اغلب به صورت کلاغی ظاهر می شد که بر فراز میدان جنگ پرواز می کرد

    بر اساس چهره های متفاوتی که موریگان دارد، به راحتی می توان حدس زد که او چندین نقش داشته است. موریگان بخشی از Tuatha de Danan بود، بنابراین، او قدرت جادویی داشت. نقش او عمدتاً در مورد استفاده از جادو بود.

    موریگان همیشه نقش خود را در جنگ ها و رفتار سربازان ایفا کرده بود. برخی منابع حتی ادعا می کنند که او دلیل شکست تواتا د دانان فیربولگ بود. آنها همچنین ادعا می کنند که او به Tuatha de Danann در نبرد آنها علیه Fomorians کمک کرده است. کنترل او بر جنگ‌ها و پیروزی، محققان را همراهی کرد تا باور کنند که او واقعاً مسئول زندگی و مرگ است.

    افسانه‌ها می‌گویند که درگیری موریگان در نبردها از طریق شناور کردن بر فراز میدان بوده است. او هرگز به طور فیزیکی با آنها درگیر نشد. در آن لحظات او به شکل یک کلاغ در آمد ونتایج نبردها را دستکاری کرد. برای کمک در طول نبردها، او سربازانی را احضار کرد که به حزبی که با او بود کمک کنند. پس از پایان نبردها، آن سربازان میدان های نبرد را ترک می کردند و موریگان بعداً غنائم او را به دست می آورد. این روح سربازانی است که در نبرد جان باخته اند.

    نماد نبرد

    الهه موریگان اغلب نماد نبرد، مرگ و زندگی است. در برخی موارد، افسانه ها او را به عنوان نماد اسب نشان می دهند، اما این بسیار نادر است. دیدگاه متفاوتی در مورد نقش موریگان وجود داشت که بت‌پرستان مدرن به آن اعتقاد داشتند.

    مشرکان معتقدند که او یک محافظ و شفا دهنده است در حالی که ایرلندی ها معتقد بودند که او ترسناک است. افرادی که او را دنبال می کنند هنوز با استفاده از وسایلی مانند کاسه خون و پرهای کلاغ به او احترام می گذارند. برخی از مردم حتی لباس های قرمز را به عنوان نمادی از لباسشویی بودن او در دست دارند.

    موریگان و افسانه Cu Chulainn

    موریگان در تعداد زیادی از داستان ها و افسانه های اساطیر ایرلندی ظاهر شد. در برخی از آنها، او فقط به عنوان یک کلاغ ظاهر شد که نبردها را کنترل می کرد. و در داستان های دیگر به شکل انسانی ظاهر شد.

    یکی از برجسته‌ترین داستان‌های موریگان، افسانه Cu Chulainn بود. در این داستان، او عاشق یک جنگجوی قدرتمند به نام Cu Chulainn شد. موریگان چندین بار تلاش کرد تا او را اغوا کند.با این حال، او همیشه او را رد می کرد. او هرگز این واقعیت را نپذیرفت که او او را رد کرده است، بنابراین تصمیم گرفت انتقام قلب شکسته‌اش را بگیرد.

    انتقام او شروع می‌شود

    الهه موریگان از توانایی خود برای تغییر شکل‌هایش استفاده کرد تا حواس کوچولاین و منحرف شود. برنامه هایش را خراب کند ماندن در نزدیکی او بهترین راه او برای به دست آوردن قدرت درونی بیشتر بود. اولین باری که پس از رد شدن به او ظاهر شد، یک گاو نر بود. او سعی کرد مسیر خود را گم کند، بنابراین به او گفت که باید فرار کند. Cu Chulainn به او گوش نکرد و او به راه خود ادامه داد.

    دوم بار او به عنوان یک مارماهی ظاهر شد و سعی کرد سفر خود را به پایان برساند. زمین خوردن او به او کمک می کرد تا از جادوی خود برای او استفاده کند و قدرت بیشتری به دست آورد. او یک بار دیگر شکست خورد. بار سوم او ظاهر خود را به گرگ تغییر داد و سعی کرد او را بترساند و او را از مسیر خود دور کند.

    بالاخره، تغییر شکل دادن به حیوانات یا موجودات عجیب و غریب را متوقف کرد و پس از تحمل بسیاری تصمیم گرفت به شکل انسانی درآید. جراحات در حالات حیوانی قبلی او. این آخرین تلاش او بود. او به عنوان پیرزنی که شغلش دوشیدن گاوها بود به کو چولین ظاهر شد. Cu Chulainn که پس از فریب موریگان خسته شده بود نتوانست او را بشناسد. او به او پیشنهاد داد که از شیر گاو بنوشد و او موافقت کرد. او بابت نوشیدنی سپاسگزار بود و بانوی پیر را برکت داد و سلامتی کامل موریگان را به او بازگرداند که او را حتی قوی‌تر کرد.

    پایان CuChulainn

    موریگان همه چیز را انجام داد تا Cu Chulainn در انجام برنامه های خود شکست بخورد. تمام تلاش های او شکست خورده بود و این باعث افزایش خشم درون او شد. او تصمیم گرفت که Cu Chulainn باید بمیرد.

    یک روز خوب، Cu Chulainn با اسب خود در اطراف پرسه می زد. او متوجه موریگان شد که در کنار رودخانه ای نشسته بود و زره خود را می شست. او در نقش Banshee در آن صحنه از داستان ظاهر شد. وقتی Cu Chulainn زره خود را دید، می دانست که قرار است بمیرد. این بهایی بود که او باید برای دور انداختن عشق او می پرداخت.

    در روز نبرد، کو چولاین با قدرت می جنگید تا اینکه یک زخم شدید توانایی او را برای جنگیدن متوقف کرد. او متوجه شد که به ناچار در حال مرگ است، پس سنگ بزرگی آورد و بدن خود را به آن بست. انجام این کار بدن او را در حالت عمودی در هنگام مرگ نگه می دارد. او قبلاً رفته بود که یک کلاغ روی شانه او نشست تا به سربازان دیگر خبر دهد که او مرده است. که تا آن لحظه دوباره از این باور استفاده می کرد که کو چولاین بزرگ سقوط کرده است.

    الهه بریجیت

    تاریخچه باورنکردنی تواتا دی دانان: باستانی ترین نژاد ایرلند 17 بریجیت، الهه آتش و نور

    بریجیت یکی از الهه هایی است که از تواتا د دانان می آیند. نام او همیشه یک سردرگمی بزرگ برای محققان دنیای مدرن بوده است و هویت او نیز همینطور. برخی از افسانه ها از او به عنوان یکی از الهه های سه گانه یاد می کننددارای چندین قدرت با این حال، منابع دیگر ادعا می کنند که او دو نفره در یک نفر در هم تنیده شده بود و در نتیجه الهه قدرتمندی بود که او بود. داستان او همیشه سوالات زیادی را برانگیخته است و هنوز هم مطرح می کند.

    اسطوره های سلتیک معمولاً به سنت بریجید کاتولیک کیلدر اشاره می کنند. دانشمندان معتقدند که هر دو یک شخص هستند. حقیقت روشن نیست، زیرا الهه بریجیت ظاهراً در ایرلند پیش از مسیحیت وجود داشته است. در حالی که داستان او اسرارآمیز است، برخی از نتایج نشان می دهد که او از یک الهه به یک قدیس تبدیل شده است. این بیانیه ادعا می کند که این دو نفر در واقع یکی هستند.

    دلیل این انتقال روشی بود که بریجیت برای زندگی در دنیای مسیحیت استفاده کرد. مشخص است که وقتی سنت پاتریک با مسیحیت به ایرلند رسید، پرستش خدایان دیگر در اروپا ناکافی بود و خدایان Tuatha de Danann در زیر زمین عقب نشینی کردند و قدرت و ارتباط خود را از دست دادند.

    بیاموزید. در مورد تعطیلات ملی روز سنت پاتریک. اینجا را کلیک کنید

    داستان الهه آتش

    بریجیت یک الهه سلتی بود که در دوران بت پرستی ایرلند وجود داشت. او دختر داگدا، خدای پدر، و بوان، الهه رودخانه ها بود. آنها همه اعضای Tuatha de Danann بودند. بریجیت الهه آتش بود. نام او به معنای شکوهمند است.

    با این حال، او نام دیگری در دوران باستان ایرلند داشت که Breo-Saighead است.و گروه افسانه ای از جنگجویان Fianna در ماجراجویی های متعدد خود. همچنین زندگی فین را که با داستان ماهی قزل آلا دانش آغاز می شود، شرح می دهد.

    در حالی که انواع مختلفی از این افسانه وجود دارد، اجماع عمومی بر این است که پسر جوانی شاگرد یک شاعر قدیمی فینگاس بود که پس از سالها جستجو سرانجام ماهی قزل آلا دانش را در رودخانه بوین گرفتار کرد. درویدها پیشگویی کرده بودند که اولین کسی که طعم ماهی قزل آلا دانش را بچشد، دانش و حکمت غیرقابل درک دریافت خواهد کرد.

    بخشی از کار فیون تهیه غذا برای معلمش بود و در حین پختن ماهی قزل آلا انگشت خود را سوزاند. پسر به طور غریزی تاول روی انگشت شست خود را مکید، بدون اینکه او از دانش و خرد بی‌نظیری برخوردار شود. استاد به محض اینکه او را دید متوجه شد که شاگردش اکنون عاقل ترین مرد ایرلند است. این دانش، همراه با مهارت های جنگجوی او به فیون اجازه داد تا سال ها بعد رهبر قبیله فیانا شود.

    چرخه پادشاهان یا چرخه تاریخی

    چرخه پادشاه

    این چرخه دارای دو نام است. چرخه پادشاهان و چرخه تاریخی بیشتر داستان هایی که در این دسته قرار می گیرند به دوره قرون وسطی تعلق داشتند. آنها بیشتر در مورد پادشاهان، باردها و مهم ترین نبردهای تاریخ بودند.

    بردها چه کسانی هستند؟ باردها شاعران ایرلندی بودند که در دوره قرون وسطی وجود داشتند. در خانه ها زندگی می کردنددومی به معنای قدرت آتشین است. اما اهمیت نام او کاملاً واضح است.

    افسانه ها بیان می کنند که وقتی او به دنیا آمد، سرش شعله های آتش زد تا کنترلش بر خورشید را ثابت کند. برخی می گویند که او با جهان وحدت بزرگی داشت، زیرا او از قدرت شگفت انگیز خورشید برخوردار بود. به عنوان الهه خورشید یا آتش، تصویر مدرن از او معمولاً شامل پرتوهای آتش است. آن پرتوها معمولاً از موهای او سرچشمه می‌گیرند، گویی موهایی آتشین و سوزان دارد. او قطعاً نمازگزاران خود را داشت. برخی از آنها او را الهه سه گانه می نامیدند و معتقد بودند که او سه قدرت متفاوت دارد. بریجیت همچنین حامی شفا، موسیقی، باروری و کشاورزی بود. او از نسل تواتا د دانان بود که همیشه از جادو با خرد و مهارت استفاده می کردند.

    ظاهراً سلتهای باستان تنها پرستندگان آن الهه نبودند. برخی از جزایر اسکاتلند نیز او را می پرستیدند. همه آنها در طول سالها به الهه های خود وفادار ماندند. اما، در زمان ورود مسیحیت به ایرلند، اوضاع کمی منحرف شده بود.

    بریجیت باید در جنبه های مذهبی تکامل می یافت. او این کار را انجام داد زیرا با فشارهای زیادی روبرو بود. بریجیت مجبور بود پیروانش را حفظ کند. او می خواست الهه ای پرستیده باقی بماند. در غیر این صورت، پرستندگان او او را از زندگی خود بیرون می کردندخوب این تکامل سنت کاتولیک بریجید بود.

    اسطوره‌های سلتی از نام‌های بسیاری برای اشاره به بریجیت استفاده می‌کردند. این نام ها شامل الهه چاه و مادر زمین است. مطمئناً نام ها اهمیت داشتند. بریجیت نماد خورشید و آتش است. با این حال، او پیوندهایی با عنصر آب نیز داشت. پیوند او با آب از این واقعیت ناشی می شود که او الهه چاه بود. طبق اساطیر ایرلندی، آن چاه از رحم زمین منشعب می شود. به همین دلیل، اساطیر از او به عنوان الهه مادر دیگری یاد می کرد.

    تکامل سنت بریجید

    یک بار دیگر، زمانی که مسیحیت در جامعه سلتی رایج بود، بریجیت با فشارهای زیادی مواجه شد. حتی مکان های مذهبی و معنوی تغییر یافته نیز مسیحی شدند. مردم شروع به حمله به او می کردند، زیرا مسیحیت پرستش خدایان خارج از دین را ممنوع کرده بود.

    از آنجایی که بریجیت بخشی از زندگی سلت ها بود، او از الهه خورشید و آتش به سنت بریجید تبدیل شد. دومی فقط نسخه جدیدی از الهه بود. با این حال، برای جامعه مناسب تر بود. دگرگونی او منجر به ظهور یک داستان کاملاً جدید از سنت بریجید شد.

    در حالی که بسیاری از خدایان بت پرست با ورود مسیحیت فراموش شده و حتی شیطانی شدند، بریجید آنقدر محبوب بود که کلیسا نمی توانست او را کاملاً از جامعه حذف کند. در عوض، آنها او را به یک قدیس مسیحی مناسب تبدیل کردند، بدون توجهبسیاری از عناصر ماوراء طبیعی او، اما حفظ شخصیت سخاوتمند و شفابخش او، که به عنوان شاهدی از محبوبیت مداوم او امروز در ایرلند، چیزی بود که او را بسیار دوست داشت.

    St. Brigid of Kildare

    عصر سنت بریجید در حدود سال 450 بعد از میلاد آغاز شد. افسانه ها از او به عنوان سنت بریجید کیلدر یاد می کنند. او دوباره در یک خانواده بت پرست متولد شد. هنگامی که سنت پاتریک به ایرلند رسید، اکثر مردم ایرلند را به مسیحی تبدیل کرد. خانواده بریجید از جمله کسانی بودند که به مسیحیت گرویدند. به عنوان یک دختر جوان، بریجید بسیار سخاوتمند و دلسوز بود. این در رفتار او با نیازمندان منعکس شد. او همیشه به فقرا کمک می کرد.

    سخاوت بریجید، پدرش، رئیس لینستر را خشمگین کرده بود. نام او دوبتاخ بود. او به این فکر کرد که دخترش را بعد از اینکه دخترش مقداری از دارایی‌های ارزشمندش را بخشید، بفروشد. از سوی دیگر، پادشاه به مقدس بودن بریجید پی برد. این به خاطر سخاوت و کمک مداوم او به فقرا بود. بنابراین، پادشاه تصمیم گرفت بخشی از زمین را به بریجید هدیه دهد تا هر کاری که دوست دارد با آن انجام دهد.

    بریجید با ساختن کلیسا در زیر درخت بلوط از این زمین استفاده کرد. این درخت در افسانه های سلتیک برجسته بود و مکان آن همان چیزی است که امروزه مردم از آن به عنوان کیلدر یاد می کنند. Kildare در واقع به عنوان Kill-dara تلفظ می شود و به معنای کلیسا توسط درخت بلوط است. حضرت بریجید قابل توجه و دختران شداز این موضوع مطلع شدند، بنابراین هفت دختر به دنبال او رفتند. همه آنها در آنجا یک جامعه مذهبی راه اندازی کردند.

    این فقط یک نسخه از داستان است. دیگری خارق‌العاده‌تر است، به جای دریافت زمین، به بریجید به اندازه‌ای که شنل کوچکش بتواند بپوشاند، به عنوان وسیله‌ای از سوی پادشاه بت‌پرست برای تحقیر او، به او پیشنهاد داده می‌شود. بریجید به ایمان خود اطمینان دارد و از خدا برای معجزه دعا می کند.

    تمام پادشاهی تماشا می‌کردند که بریجید و هفت خواهرش شنل را از هر گوشه بیرون می‌کشیدند، و از دیدن رشد آن در هر جهت، و پوشاندن علفزار کامل، مسحور شدند. پادشاه و مردمش آنقدر شوکه شدند که به مسیحیت گرویدند و به بریجید کمک کردند تا کلیسا را ​​بسازد.

    Mary of Gaels

    افسانه سنت بریجید کیلدار قدرت بریجید را بیان کرد. او قدرت های جادویی زیادی داشت که از آنها برای التیام زخم ها و انجام معجزه استفاده می کرد. او قطعاً جادوی خود را از مردمش آموخت. تواتا دی دانان این دلیل گسترش محبوبیت او در سراسر کشور بود. مردم از او به عنوان الهه قدیس یاد می کردند و مردم شروع به پیوند او با مریم باکره کردند. به همین دلیل، مردم از او به عنوان مادر پرورش دهنده عیسی و گاهی به عنوان مریم گائل ها یاد می کردند.

    در اول فوریه، روز جشن سلتیک، ایمبولک است. آن روز زمانی است که مردم پدیده الهه بریجیت را جشن می گیرند و او را می پرستند. در همان روز، مراسم سالانه سنت بریجیدروز عید نیز رخ می دهد. مردم ایرلند این روز را در دوران مدرن جشن می گیرند. آنها صلیب های سنت بریجید را از سراسیمه های تپه می سازند. آنها در بالای ورودی خانه قرار می گیرند، به این امید که سنت بریجید خانه را با سلامتی و خوشبختی برکت دهد.

    St Brigids Cross

    افسانه ها ادعا می کنند که صلیب برای اولین بار در بستر مرگ پدر بت پرست سنت بریجید. او بیمار بود و از مردمش خواست که قبل از رفتن او، سنت بریجید را صدا کنند.

    وقتی سنت بریجید ظاهر شد، طبق درخواست او شروع به گفتن داستان مسیح به او کرد. او کنار تخت او نشست و شروع کرد به صلیب کشیدن از راس های روی زمین. این عمل در واقع برای نشان دادن این بود که صلیب چه شکلی است و چه معنایی دارد. با این حال، به یکی از برجسته ترین نمادها در ایرلند تبدیل شد که تا به امروز زنده است. قبل از مرگ، پدرش از بریجید خواست که او را غسل تعمید دهد.

    بعد از آن، مردم خودشان شروع به سفارشی کردن صلیب کردند. این بخشی از جشن های تعطیلات ایمبولک یا جشن سنت بریجید شد تا مردم صلیب بسازند. ساختن صلیب از عجله تا به امروز در ایرلند یک سنت رایج است، صلیب ها اغلب در مدارس ساخته می شوند و سپس در کلیسا برکت داده می شوند و برای محافظت از خانه در خانه نمایش داده می شوند.

    درباره موارد دیگر بیشتر بدانید. نمادهایی در ایرلند باستان در اینجا، مانند درخت سلتیک زندگی و گره تثلیث

    Lugh قهرمان جهانTuatha De Danann

    ما قبلا در مورد Lugh of the Tuatha de Danann صحبت کردیم. قهرمان، عضو و خدای قبیله، Lugh یکی از برجسته ترین خدایان Tuatha de Danann در اساطیر ایرلندی بود. تصویر لغ معمولاً تماماً در مورد قدرت و جوانی بود. او پس از انتقام مرگ نوادا با کشتن بالور، موفق شد پادشاه شود.

    لوگ پادشاه بعدی تواتا د دانان پس از نوادا بود. لوگ یک پادشاه راستگو بود. او به قانون و سوگند اعتقاد داشت. او خدای طوفان، خورشید و آسمان بود. یکی از چهار گنجینه Tuatha de Danann متعلق به او بود. این نیزه بود. مردم از آن به عنوان نماد لوگ یا نماد نیزه یاد می کردند. در برخی موارد به آن نیزه لغ می گویند.

    این نیزه با نام لغ مرتبط بود. نام کامل او Lugh Lámfada بود. معنی لغوی این کلمه بازوهای دراز یا دست های دراز است. احتمالاً این نام از آنجا گرفته شده است که لوغ از نیزه به طرز ماهرانه ای استفاده می کرده است. او مانند Tuatha de Danann در بسیاری از هنرها مهارت داشت.

    پیوستن به Tuatha de Danann

    Lugh Lamfada نیمه فوموری و نیمه Tuatha de Danann بود. با این حال، او با Tuatha de Danann بزرگ شد. زمانی که جوان بود به تارا سفر کرد و به دربار پادشاه نوادا پیوست. لوگ به تارا رسید و متوجه شد که دربان اجازه ورود به او را نمی‌دهد. ورود به دربار مستلزم داشتن مهارتی بود که برای پادشاه مفید بود و این باید چیزی باشد.کاری که هیچ کس دیگری در قبیله نمی توانست انجام دهد.

    از نظر شانس، لوگ استعدادهای بسیار کمی داشت که می توانست خدمات شگفت انگیزی به پادشاه ارائه دهد. لوگ خود را به عنوان یک مورخ، یک قهرمان، یک نوازنده چنگ، یک قهرمان، یک شمشیرزن، یک رایت و غیره معرفی کرد. با این حال، آنها همیشه او را رد می کردند، زیرا Tuatha de Danann به خدماتی که Lugh ارائه می داد نیازی نداشت. همیشه یک نفر در قبیله بود که قبلاً این نقش را ایفا کرده بود.

    آخرین باری که لوگ به دادگاه رفت، از رد شدن عصبانی بود. او پرسید که آیا آنها کسی را دارند که همه آن مهارت ها را با هم داشته باشد؟ آن بار دربان نتوانست او را از ورودی رد کند. پس از پیوستن به دادگاه، لوگ رئیس اولام ایرلند شد. Lugh قادر بود Tuatha de Danann را مجذوب خود کند و آنها را مجذوب خود کند. او در مسابقه ای با قهرمان دیگری به نام اوگما شرکت کرد که در آنجا سنگ پرچم پرتاب کردند. بنابراین، لوگ برنده مسابقه شد و سپس چنگ خود را نواخت. او بسیار پیگیر و مصمم بود. او در واقع در زمانی که فوموریان ها به آنها سرکوب می کردند، زمانی که برس پادشاه موقت بود، به تواتا د دانان پیوست. لوگ تعجب کرد که چگونه تواتا دی دانان آن ظلم را پذیرفت و در مقابل آنها ایستادگی نکرد. از سوی دیگر، نوادا از پشتکار و سخاوت او خوشش می آمد، به این امید که او آزادی و عدالت را برای آنها به ارمغان آورد. بنابراین، او اجازه داداو فرماندهی ارتش Tuatha de Danann را بر عهده گرفت.

    Lugh به عنوان عضوی با اجداد از هر دو قبیله امید به قبیله را نشان داد، او این آرزو را تجسم کرد که دو قبیله بتوانند در هماهنگی زندگی کنند، یا حداقل بدون آن. جنگ مداوم این در تضاد برس است که میراث Tuatha de Danann خود را به نفع Fomorians نادیده گرفت

    داستان های قهرمان Tuatha de Danann، Lugh

    Lugh The Champion Of Tuatha De Danann

    Lugh یک شخصیت برجسته در ادبیات ایرلندی بود. نقش های او در هر داستانی که ظاهر می شد قابل توجه بود. لوگ شخصیتی با مهارت ها و قدرت های متعدد بود. او خدای آتش، یک جنگجوی شکست ناپذیر و یک پادشاه عادل بود. این تصاویر باعث شده است که داستان های او به عنوان برخی از جالب ترین افسانه های دیگر اساطیر سلتی شناخته شود. یکی از قابل توجه ترین داستان هایی که او در آن ظاهر شد، The Cattle Raid of Cooley است.

    نام ایرلندی این داستان Táin bó Cuailnge است و مردم گاهی از آن به عنوان The Tain یاد می کنند. این یکی از قدیمی ترین داستان ها در ادبیات ایرلندی است. هر چند حماسی Tain یکی از داستان هایی است که در چرخه اولستر قرار می گیرد. به نظر می رسد طولانی ترین داستان این چرخه است. در ادامه خلاصه ای از داستان حماسی و نقش لوگ در آن آورده شده است.

    هجوم گاو کولی

    داستان حمله گاو کولی حول بحثی است که هر دو کونااخت و اولستر وجود دارد. داشته است.هر کدام از آنها می خواستند گاو نر قهوه ای کولی را در اختیار داشته باشند. در آن زمان، Conor Mac Neasa فرمانروای اولستر بود. از سوی دیگر، کوناخت توسط ملکه مایو و همسرش آیلیل اداره می شد.

    این درگیری زمانی رخ داد که این زوج شروع به رفتار متکبرانه کردند و ذکر کردند که چه کسی ثروتمندتر است. ملکه مایو و ایلیل هر دو به یک اندازه ثروتمند بودند. با این حال، آنها مواد ارزشمندی را که هر کدام در اختیار داشتند، مقایسه کردند. ناگهان میو متوجه شد که ایلیل چیزی دارد که نداشت، و آن یک گاو سفید بزرگ و فوق العاده قوی بود. حسادت و خشم در ملکه مایو رشد کرده بود، بنابراین او تصمیم گرفت گاو نر بزرگتر از همسرش به دست آورد.

    روز بعد، او از پیام رسان خود مک راث درخواست کرد. او از او پرسید که آیا گاو بزرگی در اطراف ایرلند می شناسد که قدرتش با گاو ایلیل برابری می کند. در کمال تعجب، مک راث از یک گاو نر قهوه ای خبر داشت. او به او گفت که گاو نر قهوه ای کولی بسیار قوی تر از گاو سفیدی است که ایلیل در اختیار داشت. ملکه میو خوشحال شد و به مک راث دستور داد تا فوراً به او کمک کند تا آن گاو نر را بدست آورد. بنابراین، Maeve مک راث را همراه با دیگر پیام رسان ها به اولستر فرستاد. آنها از شاه پرسیدند که آیا می توانند در ازای چندین مزیت، گاو نر قهوه ای را برای یک سال قرض بگیرند. در ازای آن، ملکه میو، زمین وسیعی را به همراه حدود پنجاه گاو پیشنهاد داد. دایر با خوشحالی پیشنهاد او را پذیرفتو یک جشن بزرگ برای فرستادگان ملکه برپا کنید.

    در حالی که جشن قرار بود دلیلی برای جشن باشد، همه چیز را وارونه کرد. در طول جشن، دایر از قاصد ملکه شنید که دایر کار درستی انجام داده است. او گفت اگر دایر از دادن بول به مایو امتناع می کرد، به زور آن را می گرفت. آن حادثه Daire را خشمگین کرد. او جشن را خراب کرد و اعلام کرد که مایو نمی تواند گاو را داشته باشد مگر اینکه در جنگ پیروز شود.

    مک راث و سایر پیام رسان ها مجبور شدند به کوناخت برگردند و به ملکه بگویند که چه اتفاقی افتاده است. آنها این کار را کردند و مایو عصبانی شد. او ارتش خود را جمع کرد و تصمیم گرفت به آلستر لشکرکشی کند و گاو نر را به زور بگیرد.

    نبرد بین اولستر

    ملکه مایو و ارتشش به سمت اولستر حرکت کردند. شوالیه های شاخه سرخ، که ارتش اولستر هستند، منتظر آنها بودند. ناگهان، یک طلسم جادویی ارتش اولستر را تحت تأثیر قرار داد و همه آنها بیمار شدند.

    با این حال، کوچولین تنها کسی بود که این طلسم بر او تأثیری نداشت. ارتش ملکه مایو سرانجام به مقصد رسیدند، اما ارتش دیگر آنقدر بیمار بود که نمی توانست با آنها بجنگد. کوچولین تنها جنگجوی بود که می توانست با دشمنان بجنگد. در کمال تعجب، کوچولاین به تنهایی جنگید و بیشتر ارتش ملکه مایو را به تنهایی کشت.

    بهترین جنگجوی ارتش مایو فردیا بود. او از شرکت در این نبرد خودداری کرد زیرا کوچولاین همیشه دوست دوران کودکی او بود.پادشاهان و ملکه ها، به آنها و خانواده هایشان خدمت می کنند. علاوه بر این، آنها کسانی بودند که در ثبت تاریخ نقش بزرگی داشتند. برخی از مورخان معتقدند که اگر آن باردها نبودند، چرخه پادشاهان وجود نداشت. آنها، گاهی ، از آنها به عنوان شاعران درباری نیز یاد می کنند. باردها در واقع کسانی بودند که تاریخ را گزارش کردند و یادگیری آن را برای نسل های جوان آسان کردند.

    این چرخه مجموعه ای از داستان ها را در بر می گیرد که به نظر می رسد بسیار محبوب هستند. این داستان ها عبارتند از دیوانگی سوئینی و دیگر داستان های پادشاهان عالی، به عنوان لابرید لوینگسچ و برایان بورو.

    نژادهای فراطبیعی اساطیر ایرلندی

    اساطیر ایرلندی اقیانوسی عمیق از داستان های شگفت انگیز است. . به نظر می رسد که داستان های این اسطوره بی پایان است. بنابراین درست است که انتظار داشته باشیم که شخصیت ها نیز فراوان باشند.

    در واقع، شخصیت های مهم اساطیر از نژادهای ماوراء طبیعی ایرلند نشات می گیرند. همه آنها ریشه هایی دارند که به ایجاد تاریخ طولانی ایرلند باستان کمک کرده است. Tuatha Dé Danann شامل بیشتر خدایان و الهه هایی است که پرستش می شدند. با این حال، بسیاری از نژادهای ماوراء طبیعی دیگر از جمله گائل ها، فوموریان ها و میلزی ها وجود داشتند.

    فوموریان ها و تواتا دو دانان رابطه پیچیده ای داشتند، اغلب با یکدیگر در جنگ بودند، با این حال بریس، (پادشاه موقت تواتا دو دانان زمانی که پادشاه قبلی،با این حال، Maeve می خواست که او با کوچولین مبارزه کند، زیرا او به همان اندازه قوی بود. او به فردیا گفت که کوچولاین ادعا می کند که نمی خواهد در مبارزه با او شرکت کند زیرا می ترسد.

    فردیا عصبانی شد و تصمیم گرفت با بهترین دوستش مبارزه کند. هر دوی آنها سه روز متوالی به مبارزه ادامه دادند و هیچ کس برتری نداشت. علاوه بر این، آنها هنوز هم با ارسال گیاهان و نوشیدنی ها از یکدیگر مراقبت می کردند. در پایان، فردیا به کوچولین خیانت کرد و در حالی که او آگاه نبود به او ضربه زد. از سوی دیگر، کوچولن نیزه خود را به بازوی فردیا زد و او را به قتل رساند. علیرغم پیروزی، کوچولاین بر دوست از دست رفته اش گریه کرد.

    نقش کوچک و در عین حال مهم لوگ

    لوگ، قهرمان Tuatha de Danann، در واقع پدر کوچولاین است. او در طول سلسله نبردهای طولانی که کوچولین از سر گذراند ظاهر شد. لوگ در طول سه روز متوالی همه زخم‌های پسرش را التیام بخشید. در روایتی متفاوت از داستان، گفته شد که کوچولین به دلیل زخم شدیدش در حال مرگ است. لوگ زمانی ظاهر شد که جسد کوچولین در حال انتقال به اولستر بود و او را زنده کرد.

    مبارزه دو گاو نر

    اگرچه ارتش اولستر پیروز شد، ارتش ملکه موفق شد قبل از این گاو نر قهوه ای را بگیرد. بازگشت به Connacht. گاو نر قهوه ای Maeve با گاو سفید ایلیل رقابت کرد و نبرد منجر به مرگ گاو ایلیل شد.در کمال تعجب، قلب گاو نر قهوه ای ناگهان متوقف شد و مرده افتاد. داستان با مشاجره آیل و مایو بر سر ثروتشان شروع شد و با هیچ یک از آنها ثروتمندتر به پایان رسید. با این حال، بسیاری از ارواح در طول داستان به دلیل غرور آن دو گم شدند و منجر به جنگ بین رهبران سابق شد.

    الهه رودخانه بوین: Boann

    از Tuatha de Danann: Ireland's Ancient Race 18

    رودخانه بوین یک رودخانه مهم در ایرلند است. در پروونس لینستر یافت می شود. بر اساس اساطیر ایرلندی، بوان الهه ایرلندی آن رودخانه، رودخانه بوین بود. او یکی از اعضای Tuatha de Danann بود. پدرش دلبث، یکی دیگر از اعضای Tuatha de Danann، و خواهرش Befind بود. در ایرلندی قدیم، نام او به عنوان Boand نوشته شد و بعداً به Boaan تغییر کرد.

    اما نسخه مدرن نام او Bionn است. تعبیر نام او گاو سفید است. نمادهای پشت این نام مرموز باقی مانده است. قبلاً شرح مختصری از Boann داده ایم. او همسر الکمار بود. با این حال، او با داگدا رابطه داشت. رابطه آنها منجر به باردار شدن پسرشان، Aengus، خدای عشق و جوانی Tuatha de Danann شد.

    به دلایلی، منتقدان و تحلیلگران امروزی معتقدند که بین الهه Boann و الهه Brigid ارتباط وجود دارد. آنها حدس می زنند که از زمانی که بریجید بودمهمتر از آن، Boann ممکن است نمادی جزئی باشد تا یک الهه کاملاً متفاوت. از سوی دیگر، بت پرستی مدرن نشان می دهد که Boann ممکن است دختر الهه Brigid باشد. حدس و گمان آنها توسط هیچ منبع سلتی پشتیبانی نشد، بنابراین ممکن است فقط یک حدس تصادفی بوده باشد.

    ایجاد رودخانه

    در مقطعی، رودخانه بوین یا وجود نداشت یا برای مردم ناشناخته بود. مردم. هنگامی که این رودخانه به یک رودخانه برجسته در ایرلند تبدیل شد، داستان هایی در مورد ایجاد آن شروع به تکامل کردند. ایجاد رودخانه همیشه با الهه Boann همراه بوده است. بنابراین، به راحتی می توان دلیل الهه بودن او را حدس زد. داستان چگونگی خلق رودخانه توسط Boann همیشه دو نسخه داشته است.

    داستان Dindsenchas یکی از نسخه ها را به تصویر می کشد. این نسخه داستان چاه جادویی سگایس را روایت می کند که برخی آن را چاه کانلا می نامند. اطراف چاه انبوه فندق پراکنده بود. شوهر Boann در آن داستان Nechtan بود و او را از رفتن به آن چاه منع کرد. آن فندق ها نیز در چاه افتاد و ماهی قزل آلا آنها را خورد.

    بون به دستورات شوهرش که دور از چاه بود توجه نکرد و به دور چاه رفت. حرکات دایره ای او باعث شد که آب چاه به شدت بالا برود. هنگامی که آب بالا آمد، به سرعت پایین آمد و یک دریا را تشکیل داد. اینگونه بود که ریور بوین پا به عرصه وجود گذاشت. در طی آن پروسه، الههبوان یک دست، چشم و پای خود را به دلیل سیل از دست داد. در نهایت او نیز جان خود را از دست داد.

    نسخه دوم Creation of River Boyne

    خب، تفاوت بین این دو نسخه بسیار ناچیز است. تفاوت در این واقعیت نهفته است که الهه Boann به طرز غم انگیزی نمرده بود. منابع مختلف ادعا می کنند که Boann به چاه Segais رفته است. این چاه سرچشمه حکمت و دانش بود. مانند نسخه دیگر داستان، Boann مدام در اطراف چاه قدم می زد. چرخش او در خلاف جهت عقربه های ساعت باعث شد آب به شدت از چاه خارج شود و او را به دریا پرتاب کند. مثل آنهایی که در چاه زندگی می کردند. ماهی قزل آلا شدن او را الهه رودخانه جدید و ماهی قزل آلا خرد کرد. مردم سلتیک او را مادر رودخانه می نامیدند. او نه تنها مادر رودخانه بوین بود، بلکه یکی از مهم ترین رودخانه های جهان بود.

    جالب است که در هر دو نسخه از ماهی قزل آلا نام برده شده است، زیرا ماهی قزل آلا دانش یک داستان بسیار شناخته شده است. اساطیر ایرلندی که در زمان معرفی چرخه Fenian توضیح دادیم.

    نقش Boann در اساطیر ایرلندی

    Boann الهه رودخانه Boyne بود و نقش های بسیار زیادی در سلتیک داشت. داستان. او زمانی محافظ فراچ فانی بود. او عمه مادری او نیز بود و این در داستان Táin Bó Fraích اتفاق افتاد.

    طبق داستانهای بسیاری در اساطیر، بوآن شوهران زیادی داشت. هیچ کس مطمئن نیست که واقعی کی بود، زیرا آنها افراد متفاوتی بودند که از داستانی به داستان دیگر متفاوت بودند. در یک داستان، شوهر Boann در واقع المار فانی بود و در برخی دیگر، او Nechtan، خدای آب بود.

    تحلیلگران حدس می زنند که Nechtan ممکن است Dagda، رهبر Tuatha de Danann باشد. آنها معتقدند که هر دو شخصیت در واقع یک شخص بودند. با این حال، داستانی وجود دارد که با حدس و گمان آنها در تناقض است.

    یک داستان سلتیکی وجود دارد که ادعا می‌کند بوان در زمانی که شوهرش دور بود با داگدا رابطه داشته است. در این داستان الکمار شوهر او بود. او باردار شد و داگدا مجبور شد زمان را برای پنهان کردن بارداری خود متوقف کند. این داستان زمانی بود که Aengus، خدای عشق و جوانی متولد شد.

    Boann و تولد موسیقی

    Dagda، رهبر Tuatha de Danann، زمانی یک نوازنده چنگ داشت. Uaithne. در یک داستان، او شوهر Boann بود. او برای او موسیقی می‌نواخت که حتی منابع، تولد لکه‌های موسیقی را به او نسبت می‌دهند. آن سه لکه خواب، شادی و گریه است. Boann و Uaithne با هم سه فرزند داشتند. با تولد هر فرزند، بوان یک لکه از موسیقی را معرفی کرد.

    زمانی که آنها اولین پسر خود را به دنیا آوردند، یوتین در حالی که بوان گریه می کرد، موسیقی شفابخش را نواخت. ظاهراً این اولین معرفی موسیقی نوحه به جهان بود. موسیقیشادی با تولد فرزند دوم زنده شد، زیرا بون از خوشحالی گریه می کرد. او درد داشت، اما از به دنیا آمدن نوزاد دومش خوشحال بود. به نظر می رسید سومین زایمان بوان آنقدر آسان بود که او در واقع در حالی که یوتین موسیقی پخش می کرد، خوابید. این دلیلی بود که موسیقی خواب متولد شد.

    داگدا از این 3 نوع موسیقی برای فرار از فوموریان ها استفاده کرد، همانطور که قبلاً اشاره کردیم، که اشاره خوبی به رابطه بین این زوج است. 13>

    Boann در Brug na Bóinne زندگی می کرد. آن سایت یک مقصد محبوب برای مسافران معنوی بود. پر از اتاق هایی بود که مهمانان در آن اقامت داشتند. جالب است که برخی از اتاق ها فقط برای مردم پری در نظر گرفته شده بود.

    در این سایت، سه درخت میوه وجود داشت. آنها جادویی بودند که در تمام طول سال میوه می دادند. منابع ادعا می‌کنند که این درختان فندق تولید می‌کردند، اگرچه منابع دیگر معتقدند که درختان سیب بودند. با این حال، تئوری فندق ها منطقی تر است زیرا داستان Boann به فندق هایی که در چاه افتاد اشاره کرد.

    در آن درختان، بازدیدکنندگان مراسم معنوی خود را انجام می دادند و با روح درونی خود ارتباط برقرار می کردند. این زمانی است که نقش Boann فرا می رسد. او به بازدیدکنندگان کمک می کند تا با جنبه معنوی خود در تماس باشند. به همین دلیل، مردم او را علاوه بر اینکه الهه رودخانه است، به عنوان الهه الهام نیز یاد می کنند.

    اسطوره‌شناسی ادعا می‌کند که بوان با قدرت‌هایش توانست ذهن شما را پاک کند و هر گونه منفی‌کاری را از بین ببرد. او همچنین الهه شعر و نوشتن و همچنین موسیقی بود، اگرچه این ویژگی ها با بسیاری از خدایان قبیله مشترک بود. به طوری که احتمالاً به عنوان یک امر مسلم تلقی می شد که فرد به طور ناخواسته این توانایی ها را دارد.

    Lir of the Hill of the White Field

    در ایرلند، تپه ای وجود دارد که مردم آن را تپه می نامند. از میدان سفید معادل ایرلندی نام این سایت Sídh Fionnachaidh است. این میدان ارتباط بسیار خوبی با دریا دارد. توصیف دریا شبیه لیر است. لیر خدایی بود که از نسل Tuatha de Danann بود. او پدر خدای دریا، Manannán Mac Lir بود، که او نیز یکی از Tuatha de Danann بود.

    طبق اساطیر ایرلندی، لیر فردی دلسوز و با ملاحظه بود. او یک جنگجوی سرسخت و یکی از خدایان Tuatha de Danann بود. در یکی از داستان های سلتیک، تواتا د دانان می خواستند پادشاه جدیدی برای خود انتخاب کنند. لیر خود را بهترین نامزد می دانست. با این حال، او کسی نبود که سلطنت را به دست آورد. در عوض، Bodb Dearg پادشاه Tuatha de Danann شد.

    وقتی لیر از این نتیجه مطلع شد، عصبانی شد و بدون هیچ حرفی رفت. او از اینکه نتوانست پادشاه تواتا ددانان شود بسیار ناراحت بود. بدب عزیز که گاهی به نام بوو سرخ می‌گفتند می‌خواست لیر را جبران کند. بنابراین، او پیشنهاد کردحوا، دخترش، برای ازدواج لیر. او دختر بزرگ او بود.

    افسانه های ایرلند ادعا می کنند که حوا دختر واقعی بودب نبود. بیان می کند که او پدر رضاعی او بود در حالی که پدر واقعی در واقع آیلیل آران بود. لیر با حوا ازدواج کرد و در کنار هم به خوشی زندگی کردند. داستان فرزندان لیر از ازدواج آنها سرچشمه می گیرد.

    داستان فرزندان لیر

    فرزندان لیر یکی از محبوب ترین افسانه ها در اساطیر ایرلندی است. حول محور زیبایی قوها و نمادگرایی آنها می چرخد. در واقع، بیش از چند داستان، قوها را در طرح‌های خود گنجانده‌اند. آنها همیشه نماد عشق و وفاداری بوده اند.

    بچه های لیر

    قصه فرزندان لیر همه چیز درباره عشق، وفاداری و صبر است. داستان بسیار غم انگیز و در عین حال دلخراش است. به طور خلاصه داستان زندگی چهار کودک را روایت می کند که مجبور شدند بقیه عمر خود را به عنوان قو بگذرانند. در زیر جزئیات چگونگی به وجود آمدن آن آمده است:

    مرگ غیرمنتظره حوا

    داستان با لیر شروع می شود که با حوا، دختر پادشاه تواتا دو دانان موافقت کرد. ازدواج کردند و با خوشبختی زندگی کردند. آنها چهار فرزند داشتند. یک دختر، یک پسر و یک پسر دوقلو. دختر Fionnuala، پسر Aed بود، در حالی که پسران دوقلو فیاکرا و کان بودند. لیر واقعاً ویران و پریشان بود.آنقدر او را دوست داشت که پس از مرگ حوا، لیر و فرزندانش بدبخت شدند و خانه آنها دیگر جای خوشی نبود.

    بدب به غم آنها پی برد و خواست به آن عمل کند. او همیشه راه حل محور بود. برای رفع آن مسائل، بودب دختر دیگرش، Aobh را به لیر پیشنهاد داد. او فکر می کرد که لیر دوباره خوشحال می شود و بچه ها دوست دارند یک مادر جدید داشته باشند.

    لیر موافقت کرد که با Aobh ازدواج کند و او به همراه فرزندانش دوباره خوشحال شدند. او پدری بسیار دلسوز و دوست داشتنی بود که مدام به فرزندانش توجه می کرد. لیر حتی اجازه داد فرزندانش با او و آئویفه در یک اتاق بخوابند.

    لیر می‌خواست فرزندانش اولین چیزی باشند که از خواب بیدار می‌شود و آخرین چیزی که می‌خوابد. با این حال، آئویفه از این وضعیت راضی نبود و همه چیز رو به پایین رفت.

    حسادت آئویفه همه چیز را فرا می گیرد

    طبق اساطیر ایرلندی، آئویفه جنگجویی بود که در بسیاری از افسانه ها نقش های متعددی ایفا کرد. . او خواهر حوا، دخترخوانده بادب و آیلیل دختر واقعی آران بود. آئویفه با لیر ازدواج کرد و از او بسیار راضی بود تا اینکه متوجه شد علاقه او به فرزندانش از عشقش به او بیشتر است. او بسیار حسادت کرد و تصمیم گرفت بچه ها را بفرستد.

    اما بزدل تر از آن بود که خودش آنها را بکشد، بنابراین به یکی از خدمتکاران دستور داد این کار را انجام دهد. خدمتکار از انجام این کار امتناع کرد، بنابراین، آئویفه مجبور شد چیز دیگری پیدا کندطرح. در یک روز خوب، Aoife چهار کودک را به بازی و تفریح ​​در دریاچه ای نزدیک برد. این یک سفر کوچک خوب بود که بچه ها از آن لذت بردند. با این حال، آن دریاچه جایی بود که دردسر شروع شد.

    وقتی بچه ها بازی و شنا را تمام کردند، از آب بیرون آمدند. آنها آماده رفتن به خانه بودند، غافل از سرنوشتی که در انتظارشان بود. Aoife آنها را در کنار دریاچه متوقف کرد و طلسم کرد که چهار نفر آنها را به قوهای زیبا تبدیل کرد. طلسم بچه ها را نهصد سال در بدن قوها گرفتار می کرد. Fionnuala فریاد زد و از Aoife خواست که طلسم را پس بگیرد، اما دیگر خیلی دیر شده بود.

    Aoife for Good در تبعید

    Bodb از کارهایی که دخترش با نوه هایش کرد مطلع شد. او از این اقدام باورنکردنی او متعجب و عصبانی شد. بدین ترتیب او را به شیطان تبدیل کرد و برای همیشه تبعیدش کرد. لیر از اتفاقی که برای فرزندانش افتاد بسیار ناراحت بود. با این حال، او همان پدر مهربانی باقی ماند که همیشه بوده است.

    او می خواست نزدیک فرزندانش بماند، بنابراین اردویی راه اندازی کرد و در کنار دریاچه ساکن شد. این مکان کوچک به محل سکونت بسیاری از مردم تبدیل شده بود و آنها آواز قوها را می شنیدند. بدب به لیر پیوست و نزدیک بچه ها هم زندگی کرد. علیرغم اتفاقی که برای آنها افتاده بود، همه آنها با هم خوشحال بودند.

    متاسفانه، طلسم آئویفه نشان می دهد که بچه ها باید نهصد سال به عنوان قو زندگی کنند. هر سیصد سال می شودنوادا به دنبال راهی برای جایگزینی بازویی بود که در نبرد از دست داده بود) پسر یک زن تواتا دو دانان و یک مرد فوموریایی بود. فوموریان ها به عنوان غول های متخاصم دیده می شدند که توانایی هایشان حول جنبه های مضر طبیعت مانند زمستان، قحطی و طوفان می چرخید. آنها در نهایت توسط Tuatha de Danann شکست خوردند.

    Gaels قبیله ای بودند که Tuatha de Danann را به زیرزمینی هدایت کردند و پس از آن سال ها در آنجا حکومت کردند.

    Milesians آخرین نژادی بودند که بعد از گائل ها قدرت را به دست گرفتند و گفته می شود که اجداد جمعیت ایرلندی امروزی هستند. آنها در واقع خود گائل ها بودند که قرن ها قبل از سکونت در ایرلند در زمین پرسه می زدند. شما می توانید در اینجا اطلاعات بیشتری در مورد تعامل نژادها در اساطیر ایرلندی بیابید.

    تواتا د دانان که بود؟

    همانطور که ما کشف کردیم، در ایرلند باستان، تعداد کمی وجود داشت. نژادهایی که وجود داشتند در میان قدرتمندترین آنها Tuatha de Danann بود. Tuatha Dé Danann یک نژاد جادویی بود که دارای قدرت های ماوراء طبیعی بود. بیشتر آنها مخلوقات خداگونه یا موجودات الهی بودند که مورد پرستش قرار می گرفتند. این نژاد همچنین به الهه دانو اعتقاد داشت. گاهی از او به عنوان مادر یاد می شد و ترجمه دیگری از نام آنها "پیروان دانو" است. Tuatha Dé Danann از چهار شهر بزرگ آمده است. فالیاس، گوریاس، فینیاس و موریاس.

    تواتا دی دانان مهارت های شگفت انگیزی به ارمغان آورد ودر دریاچه ای متفاوت زمانی که دوران حضور کودکان در دریاچه دراورا به پایان رسید، مجبور شدند خانواده خود را ترک کنند تا به دریای مویل بروند. سیصد سال آخر آنها در اقیانوس اطلس بود.

    گاهی اوقات، آنها به خانه خود برمی گشتند تا به دنبال پدر، پدربزرگ و سایر افرادی که در آنجا زندگی می کردند بگردند. متأسفانه همه آنها رفته بودند و چیزی باقی نمانده بود. حتی قلعه ای که در آن به عنوان انسان در آن زندگی می کردند، ویران شده بود. Tuatha de Danann قبلاً به زیرزمین رفته بود.

    همانطور که قبلاً اشاره کردیم قوها که نماد عشق و وفاداری بودند یک نقش مشترک در افسانه های ایرلندی بود. در این داستان مضامین عشق و وفاداری روشن است زیرا بودب و لیر قلعه های خود را رها کردند تا روزهای خود را با کودکانی که نمی توانستند دریاچه را ترک کنند زندگی کنند. Dian Cecht شفا دهنده Tuatha De Danann

    در میان خدایان Tuatha de Danann یک پزشک و یک درمانگر وجود داشت. Dian Cecht نام او بود و او یکی از اعضای مهم Tuatha de Danann بود. Dian Cecht یک شفا دهنده عالی بود. او همیشه هر انسانی را شفا می‌داد، حتی کسانی که زخم‌های شدید و عمیق داشتند.

    اسطوره‌شناسی ادعا می‌کند که روش شفای او از آیین‌های سلتی حمام کردن و غرق شدن پیروی می‌کرد. دیان در واقع آنهایی را که زخم داشتند به داخل چاه انداخت و سپس آنها را بالا کشید. زخمی ها را شفا داد و هر که مرده بود زنده از آب بیرون آمد

    مردم.به آن چاه سلامتی یا Slane در ایرلندی باستان گفته می شود. "Sláinte" کلمه مدرن ایرلندی برای سلامتی است. دیان سخت آن را برکت داد و برای درمان سربازان مجروح Tuatha de Danann از آن استفاده کرد. دیان یک بار از آن چاه برای جایگزینی چشمی برای میدیر استفاده کرد. او آن را با یک چشم گربه جایگزین کرد.

    اعضای خانواده Dian Cecht

    Dagda پدر دیان چکت بود. دیان بر قبیله ای از خدایان حکومت می کرد و یک شفا دهنده غالب برای سربازان تواتا د دانان بود. او دو پسر داشت; سیان و میاچ. سیان کسی بود که با خوابیدن با دخترش و باردار شدن لوگ از بالر انتقام گرفت. میاچ مانند پدرش شفابخش بود. با این حال، دیان چکت معمولاً به پسر خود حسادت می‌کرد. اگرچه دیان سخت و میاچ شفادهنده بودند، اما هر دو از روش‌های متفاوتی استفاده کردند.

    فرنی دیانچت و حسادت دیان

    دیان سخت به قدرت شفابخشی خود اعتقاد داشت. او مدعی شد که هر کسی که مجروح شده است باید به هر شکلی که باشد پرداخت کند. این پرداخت می تواند پول یا هر چیز با ارزشی باشد. افراد زیادی به این روش اعتقاد داشتند و تا سال 8 قبل از میلاد از آن استفاده می کردند. آنها از آن به عنوان فرنی Diancecht یاد می کنند. با این حال، مردم در دنیای مدرن دیگر به این فرنی اعتقاد نداشتند. پسرش از روش های مختلف شفا استفاده می کرد. میاخ استفاده از گیاهان و دعاها را برای شفا ترجیح داد.

    وقتی نوادا در جریان نبرد تواتا د دانان علیه فوموریان بازوی خود را از دست داد، بازوی جدیدی به دست آورد. دیانسخت این بازو را ساخت. نقره ای رنگ بود به همین دلیل، مردم نوادا را نوادای بازوی نقره‌ای می‌نامیدند.

    دست واقعی به نظر می‌رسید. حرکت آن چنان واقعی بود که هیچ کس به صحت آن مشکوک نبود. از سوی دیگر، میاچ، پسرش، در شفا دادن از پدرش ماهرتر بود. او قادر بود بازوی نقره ای نوادا را به بازوی واقعی از گوشت و استخوان تبدیل کند. انگار که اصلاً آن را از دست نداده است. بنابراین، دیان چکت را از خشم و حسادت به فوران انداخت. این احساسات او را به کشتن پسر خود سوق داد.

    Airmed الهه Tuatha de Danann، خواهر Miach و دختر Dian Cecht بود. او برای برادرش گریه کرد و اشک هایش حاوی مقدار زیادی گیاهان بود. آن گیاهان حاوی همان قدرت شفابخشی بودند که چاه سلامتی در آن وجود داشت. او می خواست آنها را کشف کند، اما نتوانست زیرا خشم پدرش باعث شد که او گیاهان را از بین ببرد.

    یک شفا دهنده چیزی طعنه آمیز وجود دارد که اگر به این معنی بود بهترین را برای بیمارانش نمی خواست. او کسی نبود که آنها را شفا می داد. شخصیت Dian Cecht دارای ویژگی‌های نجات‌بخش بسیار کمی است، او به جای اینکه فرزندانش را راهنمایی کند، از تلاش آنها برای پیشرفت پزشکی برای محافظت از نفس خود جلوگیری کرد.

    افسانه رودخانه جوشان

    ایرلند دارای رودخانه‌ای است که مردم رودخانه بارو را می نامند. معنای لغوی نام رودخانه «رود جوشان» است. افسانه ها و اسطوره های ایرلندی فراوان هستند. آنها هرگز به نظر نمی رسدمتوقف شود یا پایان یابد. داستان این رودخانه یکی از آنهاست. مردم آن را به Dian Cecht، شفا دهنده Tuatha de Dannan متصل می کنند. این داستان ادعا می کند که دیان چکت ایرلند را نجات داد. او این کار را با به دنیا آوردن فرزند موریگان - الهه جنگ - انجام داد.

    وقتی کودک به دنیا آمد، دیان سخت به بد بودن آن مشکوک شد، بنابراین نوزاد را کشت. او جسد نوزاد را گرفت، قفسه سینه آن را باز کرد و متوجه شد که کودک سه مار دارد. آن مارها قادر به ایجاد ویرانی عظیم برای هر بدن زنده بودند. بدین ترتیب دیان سه مار را خراب کرد و خاکستر آنها را به رودخانه برد. او خاکستر را آنجا پرتاب کرد و در آن زمان بود که رودخانه جوشید، از این رو نام آن را به خود اختصاص داد.

    دیان یکی از شفا دهندگان باهوش Tuatha de Danann بود. با این حال، او بهترین پدری نبود که کسی آرزویش را داشته باشد. پایان زندگی دیان چکت بسیار غم انگیز بود. او در نبرد مویچر بر اثر یک اسلحه مسموم جان خود را از دست داد، اما پس از اعمال نفرت انگیز فراوان، احساس بدی برای او دشوار است.

    الهه جنگ ایرلندی: ماچا

    تاریخچه باورنکردنی تواتا دی دانان: باستانی ترین نژاد ایرلند 19

    تواتا د دانان به همان اندازه خدایان داشت که الهه ها الهه ماچا یکی از آنها بود. او عضو Tuatha de Danann بود. اسطوره ها از او به عنوان الهه جنگ یا سرزمین یاد می کنند. کرونیوس شوهر او بود و مردم معتقد بودند که او یکی از الهه های سه گانه است.

    خیلی زیادداستان ها او و موریگان را گیج می کنند. هر دوی آنها معمولاً به صورت کلاغ در میدان های جنگ ظاهر می شوند و نتایج نبرد را دستکاری می کنند. با این حال، تفاوت بین هر دو این است که ماچا معمولاً به صورت اسب ظاهر می شود. موریگان گاهی گرگ بود و به ندرت اسب. یکی دیگر از شباهت‌های این دو الهه این است که هر دو به عنوان واشر در فورد توصیف شدند. افسانه Banshee با هر دوی آنها ارتباط دارد.

    بعضی از مردم معتقدند که او بخشی از الهه های سه گانه است، در واقع او دارای سه عنصر است که نام را مناسب می کند. یکی از آن عناصر بخش تولید مثل مادر بود. دوم عنصر زمین یا کشاورزی بود. آخرین مورد عنصر باروری جنسی بود. این سه عنصر دلیل شکل گیری چهره الهه مادر بودند. او مادر سرزمین و همچنین جنگ بود.

    سه نسخه ماچا

    قصه های عامیانه سلتیک دارای سه نسخه از ماچا هستند. هر نسخه ماچا را با شخصیت‌های خاص و ویژگی‌های متفاوت نشان می‌داد. همه آنها به یک اندازه جالب بودند. یکی از موارد رایج که این سه نسخه ادعا می کنند این است که ارنماس مادر او بوده است. با این حال، نسخه اول بیان می کند که شوهر ماچا نمد بوده است.

    معنای تحت اللفظی نام او مقدس است. نمد کسی بود که قبل از Tuatha de Danann به ایرلند حمله کرد. او با فوموریان ها جنگید و در ایرلند ماند. افسانه ها ادعا می کنند که نژادی وجود داشته است، Nemeds،که مدتها قبل از آمدن تواتا دو دانان در ایرلند زندگی می کرد.

    نسخه دوم ماچا همان بود که مردم از او به عنوان مونگ رواد یاد می کردند. دومی به معنای موهای قرمز است. او در این داستان موهای قرمز داشت و هم یک جنگجو بود و هم یک ملکه. ماچا در این نسخه رقبای خود را شکست داده بود و بر آنها قدرت داشت. او آنها را مجبور کرد که Emain Macha را برای او بسازند و آنها مجبور شدند این کار را انجام دهند.

    در نهایت، نسخه سوم همانی بود که در ابتدا بیان کردیم. این نسخه زمانی بود که او همسر کرونیوک بود. نسخه سوم در واقع محبوب ترین نسخه در بین همه آنهاست.

    محبوب ترین داستان های ماچا

    ماچا در چندین داستان ظاهر شد. با این حال، یک مورد خاص وجود دارد که محبوب ترین در مورد او است. در این داستان، نسخه سوم ماچا بسیار برجسته بود. داستان حول محور ماچا می چرخد ​​که قدرت های ماورایی داشت. او قادر بود از هر موجودی روی زمین، حتی سریعترین حیوانات، پیشی بگیرد. کرونیوک در آن داستان شوهر او بود و از او خواست که قدرت جادویی خود را پنهان کند. او نمی خواست کسی بداند چه چیزی دارد.

    اما شوهرش به خواسته او توجهی نکرد و در مقابل پادشاه اولستر به همسرش فخرفروشی کرد. به نظر می رسید که پادشاه به رازی که کرونیوک فاش کرده بود علاقه مند است. بنابراین به افراد خود دستور داد تا ماچا را که در آن زمان حامله بود دستگیر کنند. او می خواست که او در مسابقه با اسب ها بدود، بدون اینکه به وضعیت خود در دوران بارداری اهمیت دهدزن.

    ماچا باید کاری را که از او خواسته انجام می داد. او مسابقه را دوید و در کمال تعجب برنده شد. با این حال، به محض عبور از خط پایان، وضعیت او رو به وخامت گذاشت. او در پایان مسابقه زایمان کرد و درد شدیدی داشت. یک نسخه ادعا می کند که او پس از به دنیا آوردن دوقلو مرده است. محبوب ترین صحنه این بود که ماچا در حال مرگ به همه مردان اولستر فحش می داد. او می خواست که آنها درد زایمان را تحمل کنند و همانطور که او را وادار کردند رنج ببرند.

    اوگما خدای زبان و گفتار

    اوگما یا اوگما یکی دیگر از خدایان تواتا ددانان است. او در اساطیر ایرلندی و اسکاتلندی ظاهر شد. دو اسطوره از او به عنوان خدای زبان و گفتار یاد می کنند، زیرا او استعداد نوشتن را داشت.

    اوگما نیز شاعر بود. او استعداد غالبی داشت که قصه ها همیشه از آن یاد می کردند. اینکه اوگما دقیقاً چه کسی بود می‌تواند کمی گیج‌کننده باشد، زیرا اسطوره‌شناسی نسخه‌های مختلفی از این موضوع دارد. داستان Tuatha de Danann در مورد افراد زیادی به ما می گوید که الهه دانو و داگدا آبستن شده اند.

    یک داستان ادعا می کند که اوگما پسر داگدا و الهه دانو، مادر Tuatha de Danann بود. بالاتر و فراتر، اوگما زیباترین پسر داگدا و دانو بود. او حتی موهایی داشت که از آن پرتوهای خورشید می‌تابید، زیرا بسیار درخشان بود.

    اوگما کسی بود که الفبای اوغام را اختراع کرد. او نوشتن به زبان اوغام را به مردم آموخت. برای آن،اسطوره ها او را خدای زبان و گفتار می نامند. داستان‌های بیشتر ادعا می‌کنند که اوگما زبان‌های بسیار زیادی را اختراع کرد و نه تنها اوگام. او مسئول آموزش فن کلام و شعر به مردم بود. با این حال او یک جنگجوی متقاعد نشدنی بود.

    اسطوره ها او را به عنوان یکی از سه گانه ترسیم می کردند. اوگما، لوگ و داگدا. لوگ برادر ناتنی او و داگدا پدرشان بود. با این حال، برخی منابع ادعا می کنند که داگدا برادر او نیز بوده است.

    در زیر می توانید الفبای اوغام را مشاهده کنید. دپارتمان هنر، میراث و گالتاخت برای حفظ نمونه های متعدد اوغام در سایت های باستان شناسی در سراسر کشور تلاش کرده است، و شما می توانید نمونه های واقعی بیشتری از اوغام را در اینجا ببینید.

    الفبای اوغام.

    جالب است که اوغام از پایین به بالا در لبه صخره ها به صورت عمودی خوانده می شود. در واقع به یک خط افقی تبدیل شده است که برای اهداف آکادمیک از چپ به راست خوانده می شود. این یکی از معدود زبان هایی است که حاوی فاصله سنتی بین کلمات نیست، خطی که حروف روی آن نوشته می شود پیوسته است. بسیاری از حروف الفبا به نام درختان نامگذاری شده‌اند که اهمیت طبیعت را برای سلت‌ها در کنار نمادهایی مانند درخت زندگی و البته درختان پری مرتبط می‌کند. این علامت گذاری ها بر روی سنگ ها با استفاده از ابزارهای موجود در دوره سلتیک، می توانیم با خیال راحت فرض کنیم کهOgham فقط برای مهم ترین پیام ها، مانند علامت گذاری مکان های مهم استفاده می شود. مانند مرزهای قبایل رقیب یا برای بزرگداشت افراد بسیار مهم، چه بر روی سنگ قبرها و چه در مراسم تاجگذاری پادشاهان. تواتا دی دانان ادعا می کند که داگدا پدر اوگما است و دانو مادر او بوده است. داستان های مختلف خلاف این را ادعا می کنند. آنها اظهار می کنند که داگدا برادر او است و پدر و مادر متفاوتی داشته است. برخی منابع ادعا می کنند که الاتا پدر اوگما و اتلیو مادر او بوده است.

    علاوه بر این، منابع بیشتری وجود دارد که ادعا می کنند ایتین مادر اوگما بوده است. بیش از چند بحث در مورد والدین اوگما وجود داشت و اینکه والدین واقعی چه کسانی بودند هنوز مبهم است. اوگما پدر Tuireann و Delbaeth بود، اگرچه برخی از داستان ها نشان می دهد که او سه پسر داشت. سه پسر اوگما با سه خواهر ازدواج کردند. این خواهران ایر، فتلا و بانبا بودند. آنها استعداد نبوت و پیشگویی را داشتند.

    زمانی که Tuatha de Danann به ایرلند می رفت، نام سرزمین هنوز Innisfail بود. این سه خواهر معمولاً حوادثی را که رخ می داد پیش بینی می کردند. بنابراین، اوگما قول داد که نام زمین را به نام یکی از آنها بگذارد.

    انتخاب بر اساس این بود که کدام خواهر دقیق ترین پیش بینی ها را در مورد Tuatha de Danann انجام داد. ایر کسی بود که در پیشگویی هایش بسیار دقیق بود. بنابراین، همانطور کهبه محض اینکه Tuatha de Danann به سواحل Innisfail رسیدند، آن را سرزمین Eire نامیدند. نسخه مدرن نام ایر اکنون ایرلند است که همه با آن آشنا هستند.

    داستان اوگما و تواتا د دانان

    تاریخچه باورنکردنی تواتا د دانان: ایرلند Most Ancient Race 20

    اوگما علاوه بر شاعر و نویسنده بودن، به دلیل قدرت غیرقابل انکارش یک جنگجوی شکست ناپذیر نیز بود. برخی منابع همچنین ادعا کردند که اوگما از نظر قدرت به هراکلس یا هرکول سایر اساطیر فرهنگی شباهت دارد. هنگامی که Tuatha de Danann در ابتدا وارد ایرلند شدند، در نبرد Mag Tuired با Firbolg جنگیدند. اوگما در این نبرد شرکت کرد و آنها پیروز شدند. با این حال، Tuatha de Danann یک رهبر جدید به نام Bres داشتند که آنها را برده فوموریان کرد.

    در زمان سلطنت برس، اوگما کسی بود که به دلیل بدن ورزشی خود هیزم حمل می کرد. او قهرمان Tuatha de Danann بود قبل از اینکه Lugh قهرمان شود. وقتی نوادا سلطنت را پس گرفت، لوگ تهدیدی برای اوگما بود. او از زمانی که وارد دادگاه نوادا شد همیشه تهدید می کرد. اوگما او را به چالش کشید تا وزنی باورنکردنی از سنگ های پرچم را حمل کند. با کمال تعجب، هر دو به یک اندازه قوی بودند.

    در زمان سلطنت نوادا، لوگ قهرمان Tuatha de Danann بود. با این حال، هنگامی که Lugh رهبر جدید Tuatha de Danann شد، اوگما را قهرمان کرد. وارد دیگری شدندخرد به ایرلند زمانی که آنها به آنجا رسیدند. آنها این مهارت ها را از چهار مرد خردمند که در چهار شهر ساکن بودند به دست آوردند. در هر کدام یکی سنیاس مرد خردمندی بود که در موریاس اقامت داشت. موریاس در فالیاس; اوریاس در گوریاس; و آریاس در فینیاس. تواتا دی دانان چهار گنج را از چهار شهر به ارمغان آورد. گنجینه هایی که برای ایرلند مفید بودند. در زیر به طور مفصل در مورد چهار گنج صحبت می کنیم.

    تواتا د دانان معمولاً به صورت افراد بلند قد و رنگ پریده با موهای قرمز یا بلوند و چشمان آبی یا سبز به تصویر کشیده می شوند. آنها اغلب به عنوان افرادی بسیار زیبا به تصویر کشیده می شوند که می تواند نمادی باشد که در آن به دلیل قدرت های ماوراء طبیعی مورد احترام قرار می گرفتند. برخی از خدایان قدرتمندتر یا مشهور اغلب دارای ویژگی هایی بودند که نماد توانایی های آنها بود. برای مثال، بریجیت، الهه نور و آتش، موهای قرمز روشنی داشت که اعتقاد بر این بود که در بدو تولد او شعله های آتش را شعله ور کرده است.

    منشاء اسرارآمیز تواتا د دانان

    این که چگونه تواتاها مبهم هستند. دی دانان وارد ایرلند شد. برخی منابع ادعا می کنند که آنها با پرواز در هوا و فرود در اینجا رسیده اند. هنگام سفر در هوا، آنها به صورت مه یا مه بودند. منابع دیگر ادعا می کنند که آنها روی ابرهای تاریک وارد شده اند. دومی مردم را همراهی کرد تا باور کنند که از آسمان آمده اند تا از زمین. با کمال تعجب، برخی اظهار داشتند که این نژاد واقعاً بیگانه است.

    تنها نظر منطقی در موردنبرد با فوموریان ها، اما نتیجه در سایه بود.

    برخی منابع ادعا می کنند که اوگما با ایندچ، پادشاه فوموریان وارد جنگ شد و هر دو مردند. با این حال، منابع دیگر ادعا می کنند که فوموریان ها از جایی فرار کردند که Tuatha de Danann آنها را تعقیب کردند. به عبارت دقیق تر، اوگما، داگدا و لوگ تعقیب کنندگان بودند. آنها می خواستند چنگ هارپر داگدا، اوتین را حفظ کنند.

    Neit God of War

    Neit خدای دیگری بود که خانواده Tuatha de Danann به ما معرفی کردند. او پدربزرگ Balor of the Poisoned Eye بود. بالور پدربزرگ لوگ بود. نیت عضو Tuatha de Danann بود. با این حال، نوه او یکی از Fomorians بود. اما، این تعجب آور نبود، زیرا همین امر در مورد نوه بالور، لوگ که از تواتا دو دانان بود، صدق می کند.

    اساطیر ایرلندی می تواند گیج کننده باشد. نیت همچنین عموی داگدا بود و خانه سنگی خود را به او داد. این مکان اکنون همان جایی است که مردم از آن به عنوان قبر آئد ​​یاد می کنند که پسر داگدا بود.

    گاهی اسطوره ها از همسر نیت به عنوان نمین، الهه دیگر تواتا د دانان یاد می کنند. با این حال، گاهی اوقات ادعا می کند که بادب همسر واقعی او بوده است. برخی بر این باورند که بادب به عنوان همسر نیت حس بیشتری دارد. این به این دلیل بود که او الهه جنگ بود، درست مثل او.

    مردم معمولاً او را با موریگان و همچنین ماچا اشتباه می گیرند. این سه نفر در اساطیر ایرلندی تصویر مشابهی دارند.آنها الهه‌های جنگ بودند و به شکل کلاغ ظاهر می‌شدند تا نبردها را به نفع خود اداره کنند. شاید به همین دلیل است که اساطیر دارای چیزی است که الهه های سه گانه نامیده می شود. توانایی های مشابه سه الهه را با وجود شخصیت های متفاوت توصیف می کند.

    الهه ایرمد، شفا دهنده تواتا د دانان

    ایرمد یکی از الهه های تواتا د دانان است. او دختر Dian Cecht و خواهر Miach بود. او نیز مانند هر دوی آنها یک شفا دهنده بود. نام او گاهی به جای Airmed به صورت Airmid نوشته می شود. در هر صورت، او یکی از شفا دهندگان Tuatha de Danann بود.

    Airmed به پدر و برادرش در شفای اعضای مجروح Tuatha de Danann در نبردها کمک کرد. او نه تنها شفا دهنده Tuatha de Danann بود، بلکه یک جادوگر نیز بود. او به همراه پدر و برادرش یکی از جادوگران برجسته Tuatha de Danann بود. آواز آنها قادر به زنده کردن مردگان بود.

    Tales of Airmed

    Airmed در اساطیر سلتی به عنوان تنها کسی که در مورد گیاه شناسی می دانست محبوب بود. او و برادرش برای التیام زخم ها از گیاهان دارویی و طلسم استفاده می کردند. برادرش آنقدر با استعداد بود که پدرشان به او حسادت می کرد. وقتی میاخ به جای بازوی نقره ای که پدرش به نوادا داده بود، یک بازوی واقعی به نوادا داد، دیان او را کشت.

    در واقع، دیان سخت به هر دو فرزندش حسادت می‌کرد، زیرا مهارت‌های آنها آشکار بود.به همه. مردم فهمیدند که چقدر ماهر هستند و می‌دانستند که مهارت‌هایشان برتر از مهارت‌های پدرشان است. با این حال، دیان چکت پسرش را به طور خاص کشت، زیرا او بازوهای نوادا را به رگ، خون و گوشت تبدیل کرد. ایرمد از مرگ وحشیانه برادرش ویران شد. او او را دفن کرد و اقیانوسی از اشک بر سر قبرش گریست.

    یک روز، ایرمد به قبر میاچ رسید تا متوجه شود که گیاهان شفابخش در اطراف و روی قبر رشد کرده اند. او می‌دانست که اشک‌هایش دلیل رشد آنهاست و از این واقعیت خوشحال بود. آنها حدود 365 گیاه بودند. مردم ادعا می کنند که آنها بهترین گیاهان شفابخش جهان بودند.

    پدر حسود او دوباره چیزها را خراب می کند

    Airmed بسیار خوشحال کننده بود و شروع به جمع آوری گیاهان و سازماندهی آنها کرد. هر گیاهی با او صحبت کرد و ادعا کرد که قدرت شفابخشی دارد. او آنها را بر اساس قدرت و کاربرد خاصشان از هم جدا کرد. Airmed آنها را در شنل خود پنهان کرد تا آنها را از بادهای وزنده دور نگه دارد.

    با این حال، شادی او ماندگار نشد زیرا پدرش متوجه شد که Airmed چه چیزی را پنهان کرده است. خرقه را واژگون کرد تا باد همه گیاهان را ببرد. Airmed تنها کسی بود که گیاهان شفا را می دانست و به یاد داشت. اما به خاطر پدرش نتوانست آنها را به نسل های جوان منتقل کند. دیان چکت می خواست مطمئن شود که هیچ کس از اسرار جاودانگی مطلع نخواهد شد. ظاهراً عصبانیت و حسادت او بوداو را مصرف کرد.

    ایرمد خشمگین بود، اما کاری از دستش بر نمی آمد. او مطمئن شد که آنچه را که گیاهان در مورد قدرت های شفابخش به او گفته اند را به خاطر می آورد. بنابراین، او از این دانش در شفای مردم با مهارت های جادویی خود استفاده کرد. برخی منابع ادعا می کنند که Airmed هنوز زنده است و در کوه های ایرلند زندگی می کند. آنها معتقدند که او هنوز هم شفا دهنده الف ها و پری ها، از جمله جذاب ها و همتایان هابیت آنها است.

    خدایان و الهه های بیشتر تواتا د دانان

    تواتا د دانان یک خانواده بزرگ بود و باستانی ترین در اساطیر ایرلندی. ادعا می شود که آنها کسانی بودند که ایرلند را پر کردند، بنابراین، برای این کار، همه ما باید سپاسگزار باشیم.

    ما فهرست بزرگی از برجسته ترین خدایان و الهه هایی که از Tuatha Dé Danann به وجود آمده اند ایجاد کرده ایم. دور اما، به نظر می رسد که اسطوره شناسی ایرلندی پایانی ندارد، خدایان و الهه های بیشتری هستند که مایلیم آنها را به شما معرفی کنیم. آنها از برجسته ترین آنها در اساطیر نبودند. با این حال، آنها نقش های خود را نیز ایفا کردند.

    ارنماس، الهه مادر ایرلندی

    ارنماس یک الهه مادر ایرلندی بود. او هیچ نقش مهمی در داستان های عامیانه ایرلندی نداشت. این به این دلیل بود که او در اولین نبرد Mag Tuired هنگامی که Tuatha Dé Danann فیربولگ را شکست داد، جان باخت. او یکی از Tuatha Dé Danann بود. او علیرغم بی اهمیتی خود، برخی از برجسته ترین خدایان را به دنیا آوردو الهه های اساطیر سلتیک. او مادر تثلیث پسر بود. گلون، گنیم و کوسکار به همراه دو تن دیگر، فیاچا و اولوم.

    برخی منابع همچنین ادعا می‌کنند که او مادر سه الهه ایرلندی، اری، بانبا و فوتلا بوده است. سه نفر از آنها همسران سه پسر اوگما بودند. سرانجام، ارنماس همچنین مادر تثلیث محبوب الهه‌های جنگ، بادب، ماچا و موریگان بود. آنها سه الهه بودند که مردم معمولاً با یکدیگر اشتباه می گرفتند.

    Nemain، یکی دیگر از الهه های ایرلندی

    Nemain بخشی از Tuatha Dé Danann بود. املای مدرن نام او معمولاً Neamhain یا Neamhan است. او الهه‌ای بود که در نبردها دخالت می‌کرد و نتایج نبرد را به نفع خود کنترل می‌کرد. اساطیر ایرلندی می تواند همه چیز را گیج کننده کند. اما این توصیف، نماین را به یکی دیگر از الهه های جنگ تبدیل می کند.

    این بدان معنی است که Nemain بخشی از سه الهه بود که Morrigna را تشکیل می دهند. با این حال، بیشتر منابع ادعا می کنند که الهه های سه گانه در واقع ماچا، موریگان و بادب بودند. تنها توضیحی که در حال حاضر منطقی است این است که یکی از آنها نماین بود. به عبارت دیگر، نماین یکی از سه الهه بود; با این حال، او با بیش از یک نام شناخته می شد.

    در حالی که دو خدای بعدی پیوندهای محکمی با Tuatha de Danann ندارند، اما به دلیل تأثیر آنها بر مردم ایرلند قابل ذکر هستند.در آن زمان.

    Cernunnos، خدای سلتی جنگل:

    Cernunnos بیشتر توسط شاخ های قدرتمندش قابل تشخیص است، و مناسب برای خدای شکارچی است که به عنوان محافظ شناخته می شود. جنگل. ترجمه نام او از سلتیک باستان به معنای واقعی کلمه "شاخ" است.

    Cernunnos به عنوان نسخه سلتی مرد سبز دیده می شود که در اسطوره های دیگر دیده می شود، چهره ای که صورتش پوشیده از مزارع و شاخ و برگ است

    همانطور که در مقاله ما در مورد خدایان سلتیک ذکر شد. مرد سبز را به عنوان نماد رشد و تولد دوباره ترک کرد. تصویری از چرخه زندگی انسان این باورها به یک تصور بت پرستانه برمی گردد که انسان ها از طبیعت متولد شده اند، از این رو سرنونوس را به تصویر می کشد. نقطه ضعف چنین تصویری، تفسیر نادرست محققان از شاخ ها به عنوان نماد شیطان، با ورود مسیحیت است." از شکار؛ تا زمانی که انسان به طبیعت احترام می گذاشت و بی جهت به حیوانات آسیب نمی رساند، موفقیت آنها را در بقا تضمین می کرد.

    Cailleach الهه سلتیک زمستان:

    بر خلاف بسیاری از خدایان و الهه های زیبا و جوان، Cailleach معمولاً به عنوان یک هگ پیر به تصویر کشیده می شود که به آرامی تبدیل به یک زن زیبا می شود. با تغییر فصل ها این به احتمال زیاد به دلیل این واقعیت است که خدایان سلتیک در اطراف طبیعت می چرخیدند، منطقی است که زمستان،سخت ترین فصل برای زنده ماندن در آن زمان ها، شهرت بدی خواهد داشت. این شهرت به خود الهه در تصویر او می رسد. او با رنگ آبی نمادین است و تصاویر مختلفی دارد، از یک چشم آبی تا یک چهره کامل آبی.

    Cailleach به عنوان الهه حاکمیت در نظر گرفته می شود، قدرت او بر طبیعت او را به چهره ای محترم حتی در بالاترین رتبه از رهبران تبدیل کرد.

    اسطوره شناسی ایرلندی شایسته ذکر در این مقاله است.

    راهنمای نهایی ما برای خدایان و الهه های سلتیک را بررسی کنید تا در مورد همه خدایان ایرلند باستان بیاموزید! هر خدا، جنگجو و قهرمان معمولاً وظیفه شکست دادن یک هیولا یا موجود وحشتناک را دارد، پس فراموش نکنید که به جنبه تاریک اساطیر ایرلندی نیز نگاه کنید!

    پایان تواتا ددانان به کجا رسید؟

    وقتی میلزی ها به ایرلند رسیدند، با Tuatha Dé Danann جنگیدند. با وجود اینکه Tuatha Dé Danann ایرلند را از میلزی ها پنهان کردند، آنها توانستند برگردند. طبق قرارداد آنها، میلزی ها حق داشتند در صورت بازگشت، زمین را تصاحب کنند. دو نسخه از اتفاقی که هنگام آمدن مایلزی ها به ایرلند رخ داده بود وجود داشت. یکی از آنها ادعا می کند که دو نژاد با هم جنگیدند و میلزی ها پیروز شدند.

    بنابراین، Tuatha Dé Danann مجبور به ترک شد و آنها در نهایت قسمت زیرزمینی را گرفتند. از جزیره زمرد. از سوی دیگر، نسخه دوم ادعا می کند که Tuatha Dé Danann پیش بینی کرده استاگر دعوا می کردند چه اتفاقی می افتاد بنابراین، آنها از ابتدا کناره گیری کردند و برای همیشه به جهان دیگر رفتند. به همین دلیل است که اساطیر در برخی موارد از آنها به عنوان سیده یاد می کند. این به معنای مردم جهان اموات است.

    به نظر می رسد که اساطیر ایرلندی جهانی است که هرگز از برانگیختن داستان ها و داستان ها دست بر نمی دارد. همه آنها نیز نسخه های متفاوتی دارند که باعث می شود همه چیز جالب تر شود، زیرا ما سعی می کنیم پازل را کنار هم بچینیم. داستان ناپدید شدن Tuatha Dé Danann همیشه مسیرهای متفاوتی را طی کرده است.

    ما قبلاً دو نسخه محبوب را ذکر کردیم. با این حال، یک مورد دیگر وجود دارد که قابل ذکر است. اساطیر سلتیک داستانی به ما می دهد که مدعی مکان جدیدی است که Tuatha Dé Danannn به آنجا رفته است. آن مکان Tir na nOg به معنای سرزمین جوانان بود. حتی یک داستان کامل در مورد آن وجود دارد.

    Tir na nOg چیست؟

    معنای لغوی Tir na nOg سرزمین جوانان است. گاهی اسطوره ها از آن به عنوان Tir na hOige یاد می کنند که به معنای سرزمین جوانان است. صرف نظر از این، هر دو معنای یکسانی دارند و این مکان در واقع به جهان دیگر اشاره دارد.

    در چندین نقطه در طول مقاله، اشاره کردیم که Tuatha Dé Danann به جهان دیگر رفت. آنها مجبور شدند این کار را بعد از اینکه میلزی ها توانستند سرزمین های ایرلند را تصرف کنند و در آنجا اقامت کنند انجام دهند. بنابراین، Tuatha Dé Danann معمولا ساکنان جهان دیگر یا تیر هستندna nOg. آنها در آنجا ساکن شدند و آن مکان را به عنوان یک خانه جدید برای نژاد خود گرفتند.

    چگونه به نظر می رسید؟ نقشه برخی از افراد ادعا می کنند که در نقشه وجود ندارد زیرا در زیر سطح ایرلند قرار دارد. با این حال، افراد دیگر معتقدند که این فقط یک مکان افسانه ای است که در داستان های فولکلور ایرلندی وجود دارد. تصویر این مکان معمولاً بهشتی است. داستان ها همیشه سرزمین جوانان را به عنوان بهشت ​​نشان می دهند.

    این امپراطوری است که در آن برای همیشه جوان، سالم، زیبا و شاد می مانید. علاوه بر این، نژاد شما هرگز در آنجا منقرض نخواهد شد. این اعتقاد را توضیح می دهد که Tuatha Dé Danann علیرغم قدیمی بودن هنوز زنده است. بالاتر و فراتر از آن، به نظر می رسد که آنها تنها ساکنان سرزمین های جهان دیگر باشند، اما برخی از جن ها و پری ها در آنجا زندگی می کنند، از جمله leprechauns. افسانه ها حاکی از آن است که لپرکان ها از Tuatha Dé Danann فرود می آیند.

    ورود به سرزمین جوانان

    در بسیاری از داستان های اساطیر ایرلندی، برخی از قهرمانان و جنگجویان از سرزمین جوانان بازدید می کنند. سفر. با این حال، کسی از ساکنان باید آن‌ها را دعوت کند تا بتوانند وارد آن دنیا شوند.

    چندین راه برای قهرمانان وجود داشت که بتوانند به Tir na nÓg برسند اگرچه در نقشه وجود ندارد. رایج ترین راه رسیدن به آنجا رفتن به زیر آب یا عبور از دریا استبه سمت دیگر. معمولاً شامل آب و غلبه بر آنها می شود. از سوی دیگر، برخی از داستان‌ها ادعا می‌کنند که قهرمانان از طریق غارها و تپه‌های تدفین وارد تیر نانگ شده‌اند. آنها از طریق گذرگاه های زیرزمینی باستانی که مردم برای مدت بسیار طولانی آن را رها کرده بودند به آنجا می رسیدند.

    از محبوب ترین داستان های عامیانه ایرلندی، داستان Tir na nOg نهفته است. یک داستان واقعی وجود دارد که این نام را دارد و نحوه ظاهر آن مکان را توصیف می کند. همچنین بیان می کند که چگونه مردم آنجا برای همیشه جوان و زیبا می مانند. قهرمان این داستان اویسین به نام اوشن بود. او پسر فین مک کول بود. یکی از ساکنان Tuatha Dé Danann از او دعوت کرد که بیاید و در Tir na nOg زندگی کند.

    داستان محبوب Tir na nOg

    این داستان محبوب Oisin دلیل آگاهی مردم بود. از Tir na nOg. داستان در چرخه Fenian قرار می گیرد. اویسین یک جنگجوی شکست ناپذیر بود که از تبار فیانا بود. او پسر فین مک کول نیز بود. کل داستان حول محور اویسین و نیام، زن زیبای دنیای دیگر می چرخد. او یکی از ساکنان جهان دیگر بود، بنابراین ممکن است یکی از Tuatha Dé Danann باشد.

    هیچ منبعی وجود نداشت که این واقعیت را ادعا کند. با این حال، به نظر می رسد به عنوان یک نظریه منطقی است. در واقع، هیچ منبعی وجود نداشت که به نژادهای دیگری اشاره کند که در جهان دیگر در کنار Tuatha de Danann زندگی می کنند. داستان حول خود Tuatha Dé Danann نمی چرخد.نحوه رسیدن آنها به سواحل ایرلند در کشتی بود. یک نظریه دیگر آمیختگی بین دو ادعا بود. این بیان می کند که دود یا مه موجود در هوا در واقع دود ناشی از کشتی هایی است که در هنگام ورود آنها سوخته است.

    نظرات مربوط به منشأ متوقف نمی شود و همه چیز را در هاله ای از ابهام می پوشاند. منابع نشان می دهد که Tuatha Dé Danann از شمال می آیند در حالی که دیگران ادعا می کنند که از غرب آمده اند. حتی یک نظریه اضافی وجود داشت که ادعا می‌کرد آنها از دانمارک آمده‌اند.

    سنت‌ها دلیل نشان دادن این نظریه بودند. این افسانه اعتراف کرد که Tuatha Dé Danann در Lochlonn زندگی می کردند. مکانی که مربوط به دانمارک بوده است. و قبل از دانمارک، آنها در آخایا اقامت داشتند که گمان می رفت کشور واقعی آنها باشد. پس از دانمارک، آنها به مدت هفت سال به سمت شمال اسکاتلند نقل مکان کردند. آنها قبل از نقل مکان به ایرلند در لاردهار و دوبهار ماندند.

    ادعاهای بیشتر در مورد منشأ آنها

    از آنجایی که همیشه منابع زیادی وجود دارد، باور اینکه کدام یک از ادعاها حقیقت دارد دشوار است. برخی از مردم ادعا می کنند که منشاء آنها به آتلانتیس باز می گردد. با این حال، آنها مجبور به ترک شدند، زیرا شهر ناپدید شد. برخی دیگر می گویند که آنها در منطقه ای اقامت داشتند که در اتریش در اطراف رودخانه دانوب وجود دارد.

    در یونان باستان، متونی وجود داشت که ظاهراً برای Tuatha Dé Danann در نظر گرفته شده بود. متن شامل موارد زیر بود: «..در یونان باستان... نژادی از عشایر شناخته شده زندگی می کردندبا این حال، داستان زنی به نام نیام را روایت می‌کند که احتمالاً بخشی از Tuatha Dé Danann بوده است. بازدید از فین مک کول او عاشق پسرش اویسین بود و از او پرسید که آیا می‌تواند او را تا تیر نانوگ همراهی کند.

    نیامه زن بسیار جذابی بود. اویسین در لحظه ای که او را دید عاشق او شد. او قبول کرد که با او به دنیای خودش برود و در آنجا زندگی کند. نیام اسبش را آورد، انبار. قدرت جادویی زیادی داشت. یکی از آنها راه می رفت و روی سطح آب می دوید. آب ها معمولا تضمینی ترین گذرگاه ها برای منتهی به تیر نا nOg بودند. اویسین بر اسب جادویی سوار شد و سفر آنها آغاز شد.

    اویسین در آنجا خوشحال بود و برای مدت طولانی جوان ماند. او حتی از نیام دو فرزند داشت. با این حال، پس از سیصد سال، احساس دلتنگی کرد. او می خواست به خانه اش، ایرلند، برگردد و مردمش را ببیند. زمان در Tir na NÓg سریعتر حرکت کرد، از دیدگاه Oisíns، او فقط 3 سال بود که آنجا بود.

    IOisin از نیام خواست که اسب، Enbarr را بگیرد و از مکان او بازدید کند. او موافقت کرد، اما به او هشدار داد که هرگز نباید از اسب پیاده شود یا اجازه ندهد پاهایش به زمین ایرلند برسد. اگر این کار را می کرد، فوراً می میرد.

    مردن در ایرلند

    Oisin موافقت کرد تا زمانی که در ایرلند بود، روی اسب بماند. او فقط به ایرلند رفتبرای یافتن خانه‌اش ویرانه‌ها و اینکه فیانا دیگر آنجا نیستند. آنها مدتها پیش در حالی که سیصد سال گذشته بود مردند. اویسین از این که نتوانست یک بار دیگر با مردم خود ملاقات کند ناراحت بود. او تصمیم گرفت به تیر نانوگ برگردد.

    در حالی که اویسین سفر خود را آغاز می کرد، با گروهی از مردان روبرو شد که در حال ساختن دیوار بودند. آنها مردان ضعیفی بودند و برای بلند کردن سنگ سنگین تلاش می کردند. او معتقد بود که آنها به کمک نیاز دارند، اما می دانست که نمی تواند از اسب پیاده شود، همانطور که همسرش به او هشدار داده بود. بنابراین، او تصمیم گرفت در حالی که سوار بر اسب بود به آنها کمک کند.

    Oisin در حال بلند کردن چیزی از روی زمین بود که به طور تصادفی از پشت اسب افتاد. ناگهان، او به سرعت شروع به پیر شدن کرد. رسیدن به سیصد سالی که از دست داده بود. در نتیجه، او به پیرمردی تبدیل شد که به دلیل زوال و پیری مرد.

    انبار، اسب، مجبور شد اویسین را پشت سر بگذارد و او فرار کرد. اسب به سرزمین جوانان بازگشت. وقتی نیام آن را دید بدون اینکه اویسین پشتش سوار شود، متوجه شد چه اتفاقی افتاده است.

    نسخه دیگری از پایان

    نسخه دیگری از داستان ادعا می کند که اویسین بلافاصله پس از سقوط نمرده است. از اسب بیان می کند که او برای مدت بسیار کوتاهی پیر ماند. او به مردان گفت که او کیست و آنها برای کمک شتافتند. سنت پاتریک به او ظاهر شد و اویزین شروع به گفتن داستان مسیحیت خود کرد. قبل از مرگ، سنت پاتریکاو را به مسیحیت گروید. هیچ‌کس نمی‌داند نسخه اصلی کدام نسخه بود، اما هر دو پایان تلخ مرگ اویسین را به اشتراک می‌گذارند.

    Niamh در اساطیر ایرلندی

    اسطوره‌شناسی ادعا می‌کند که نیام دختر Manannán Mac Lir بوده است. ، خدای دریا Manannan عضو Tuatha Dé Danann بود، بنابراین Niamh حداقل نیمه Tuatha Dé Danann بود. نام او به صورت نیاف تلفظ می شد. او ملکه Tir na nOg بود. بسیاری از ملکه های دیگر نیز همراه او بودند. در حالی که منابع در مورد این حقیقت قطعی نیستند، برخی ادعا می کنند که فند مادر او بوده است.

    فند که بود؟

    فند دختر عید ابرات بود. او احتمالاً پسر داگدا بود که قبری به نام خود در ایرلند دارد. قبر عاد او دو خواهر و برادر به نام‌های Aengus و Li Ban داشت. شوهرش Manannán Mac Lir بود و ما گمان می‌کنیم که Niamh دخترش بود.

    بیشتر داستان‌هایی که او در آنها ظاهر شد مربوط به چرخه اولستر بود. او به شکل پرنده ای ظاهر شد که از جهان دیگر آمده بود. محبوب ترین داستان او سرگلیج کان کولین بود که به معنی تخت بیمار کو چولاین است.

    مختصری در مورد سرگلیج کان کولین

    داستان سرگلیج کان کولین درباره درگیری دیگری است بین قهرمان و زن دنیای دیگر این ادعا می کند که Cu Chulainn به زنان جهان ماوراء حمله کرده است. این بار به نظر نمی رسد به موریگانی که عاشق او شده است اشاره کنند. موریگان ادامه می دادمرگ او را برای انتقام در The Legend of Cu Chulainn پیشگویی کنید.

    اما در این داستان، Cu Chulainn به خاطر حملاتش نفرین شد. او تصمیم گرفت تا با دادن کمک های نظامی به هر کسی که توهین می کند، کارهای اشتباه خود را جبران کند. او در طول روند خود برای ساختن دنیای دیگر، با یک زن از آنها رابطه برقرار کرد. او فاند، مادر نیام بود.

    امر، همسر کو چولاین، از رابطه آنها باخبر شد و او حسادت کرد. او از عصبانیت غرق شده بود. فاند به حسادت او پی برد و تصمیم گرفت که کو چولین را تنها بگذارد. او سپس به دنیای خود بازگشت.

    برای خواندن داستان کامل سرگلیژ کان کولین، اینجا را کلیک کنید. یا چرا به اسکاتاچ، الهه اسطوره ای جنگجو و هنرهای رزمی تکیه نکنید. مربی ای که به Cu Chulainn، که گفته می شود الهه مردگان سلتیک است، آموزش داد، و از عبور امن کشته شدگان در جنگ به سرزمین های جوانان ابدی اطمینان داد.

    جایی که نوادگان Tuatha بودند. امروز de Danann در هاله ای از رمز و راز پنهان شده است، با این حال اگر از یادگیری در مورد فولکلور غنی و اسطوره های ایرلند لذت می برید، ایرلند باید پیشنهاد دهد که چرا مکان های زندگی واقعی را از افسانه های سلتیک مورد علاقه خود در کانال YouTube ما کشف نکنید!

    با ویدیوهای ما از گذرگاه غول‌ها، منظره‌ای زیبا و نمادین که توسط غول‌های وحشی ساخته شده است، شروع کنید و با پست وبلاگ اختصاصی ما حتی عمیق‌تر در تاریخچه آن کاوش کنید

    یا چرا دربارهپل های پری مسحور کننده Tuatha de Danann تنها یک جنبه جالب از فرهنگ ایرلند است، بسیاری از جنبه های جذاب دیگر از سلت ها وجود داشت.

    Tuatha De Danann در رسانه های مدرن

    قبیله دانو با حضور در کمیک های مارول به عنوان ابرقهرمانان، سهم خود را از کانون توجه در فرهنگ پاپ تجربه کرده است. با تاریخچه آنها به عنوان شخصیت های دنیای مارول، ممکن است فقط یک مسئله زمان باشد تا زمانی که آنها در یکی از بزرگترین فرنچایزهای فیلم در تمام دوران روی پرده بزرگ قرار گیرند! به نظر شما کدام بازیگران ایرلندی باید نقش قبیله دانو را بازی کنند؟

    در ادامه سفر خود در فرهنگ پاپ، "سوئینی دیوانه" شخصیتی در درام تلویزیونی خدایان آمریکایی تصور می شود که به شدت از پادشاه لوگ الهام گرفته شده است. آیا می خواهید به داستان های بیشتری از Tuatha de Danann گوش دهید؟ قسمت 2 پادکست Fireside خلاصه ای مختصر و جذاب از این قبیله افسانه ای ارائه می دهد.

    میراث ایرلند پیش از مسیحیت:

    اجداد ایرلندی ما تأثیر طولانی مدتی بر فرهنگ ما گذاشته اند، همانطور که ما به یاد می آوریم و حتی در برخی از آنها سهیم هستیم. سنت ها در جزیره زمرد و فراتر از آن. هالووین یکی از جشن‌ترین تعطیلات در سراسر جهان است. سی و یکم اکتبر، هالووین امروزی، زمانی توسط سلت ها به نام سامهین شناخته می شد که پایان یک سال و آغاز سال بعد است.

    همچنین ببینید: تجربیات غیرقابل چشم پوشی در بلژیک: 10 مکان شگفت انگیزی که باید در طول سفر از آن دیدن کنید!

    آیا می دانستید که سلت ها سنت حکاکی روی سبزیجات را آغاز کردند، البتهشلغم به جای کدو تنبلی که در حال حاضر استفاده می کنیم، و برای خوش شانسی آتش روشن کردیم. آن‌ها همچنین لباس‌هایی می‌پوشیدند تا ارواح سرگردان را فریب دهند و به آنها اجازه دهند سالم بگذرند، زیرا در طول سامهین، حجاب بین دنیای ما و جهان ارواح ضعیف شد و به موجودات خطرناک اجازه ورود می‌داد. همانطور که ایرلندی ها در طول قرن ها به سراسر جهان مهاجرت کردند، سنت های خود را با خود آوردند، از جمله Samhain که به هالووین امروزی تبدیل شده است. برای یک مقاله بسیار گسترده تر در مورد Samhain، چرا وبلاگ های مفصل ما در Samhain و چگونگی تکامل آن در طول سال ها را بررسی نکنید>ایرلند یک سنت غنی از "seanchaithe" یا داستان نویسانی دارد که افسانه ها و داستان ها را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کنند و اغلب تاریخ ما را دهان به دهان حفظ می کنند، به ویژه در گذشته که سواد بسیار کمتر رایج بود. این ممکن است یکی از عوامل مؤثر در این باشد که چرا گاهی نسخه‌های مختلفی از داستان‌های اساطیری معروف یا نام‌های متفاوتی برای شخصیت‌هایی وجود دارد که به نظر می‌رسد بسیار شبیه به هم هستند. دانان. همراه با گذار از یک کشور گالیک یا ایرلندی زبان به انگلیسی که تبدیل به زبان بومی شد، بسیاری از کلمات سنتی ایرلندی به املای انگلیسی رونویسی شدند. انواعی مانند Tuatha de danaan، Tuatha de dannan، thuade Danann، Tuatha dé Danann، Tua de Danann، Tuath de Danann، Tuatha Danann و غیره نمونه هایی از این هستند. در حالی که "Tuatha de Danann" از نظر دستوری صحیح ترین است، این تغییرات اغلب به جای یکدیگر استفاده می شوند.

    با توجه به همه چیز، برای ما واضح است که فرهنگ ایرلند مملو از داستان های گیرا و سنت های منحصر به فرد است. چیزی که ایرلند را بسیار خاص می کند این واقعیت است که این کشور به بسیاری از فرهنگ های اروپایی شباهت دارد اما به طور مشخص متفاوت است.

    سوالات متداول:

    تواتا د دانان چه کسانی بودند؟

    تواتا د دانان نژادی جادویی بود که دارای قدرت های ماوراء طبیعی بود. بیشتر آنها مخلوقات خداگونه یا موجودات الهی بودند که مورد پرستش قرار می گرفتند. این نژاد همچنین به الهه دانو معتقد بود.

    معنی Tuatha de Danann چیست؟

    ترجمه تحت اللفظی این نام "قبایل از خداوند." این منطقی است زیرا آنها به عنوان یک نژاد روحانی و مذهبی مشهور بودند. آنها به خدایان و الهه ها اعتقاد داشتند و خود را جادویی و ماوراء طبیعی می دانستند. برخی منابع ادعا می کنند که معنای واقعی این نام "قبیله دانو" است زیرا این نژاد از پیروان مؤمن دانو بودند که از آن به عنوان مادر قبیله یاد می شد.

    چگونه تواتا را تلفظ کنم. de Danann؟

    تلفظ صحیح Tuatha Dé Danann در واقع "Thoo a Du-non" است.

    چهار گنجینه Tuatha چیست؟de Danann؟

    چهار گنجینه Tuatha de Danann به شرح زیر است: نیزه Lugh، شمشیر نور، Lia Fáil یا سنگ فال و دیگ Dagda؟

    1>نمادهای Tuatha de Danann چه بودند؟

    نمادها

    اعضای Tuatha de Danann چه کسانی بودند؟

    اعضای قابل توجه Tuatha de Danann عبارتند از: Nuada، پادشاه Tuatha Dé Danann، روسای آنها شامل Credenus، کسی که مسئول صنایع دستی بود. نیت، خدای نبردها. و دایانشت، شفا دهنده، گویبنیو اسمیت بود. بادب، الهه نبردها; موریگو، کلاغ نبرد، و ماچا، تغذیه کننده. در نهایت، اوگما وجود داشت. او برادر نوادا بود و مسئولیت آموزش نوشتن را بر عهده داشت.

    تواتا دی دانان چه شکلی بود؟

    تواتا د دانان معمولاً به صورت افراد بلند قد و رنگ پریده به تصویر کشیده می شوند. با موهای قرمز یا بلوند و چشمان آبی یا سبز. آنها اغلب به عنوان افراد بسیار زیبایی به تصویر کشیده می شوند که می تواند نمادی باشد که در آن به دلیل قدرت های ماوراء طبیعی مورد احترام قرار می گرفتند.

    نمادهای Tuath de Danann چه بودند؟

    نمادهای زیادی در ایرلند باستان بودند، چهار گنجینه توات دو دانان نماد قدرت و جادوی گروه بودند، قوها نماد عشق و وفاداری بودند، طبیعت نماد زندگی مانند درخت سلتیک زندگی بود.

    پیشگویی توات دو دانان چه بود؟

    این سه خواهر عبارت بودند از ایر، فاتلا و بانبا. آنها داشتنداستعداد نبوت و پیش بینی هنگامی که Tuatha de Danann به سمت ایرلند می رفت، Ogma قول داد که نام سرزمین را به نام هر یک از آنها که دقیق ترین پیش بینی ها را در مورد Tuatha de Danann انجام دهد، نامگذاری کند. Eire کسی بود که در پیشگویی های خود دقیق تر بود، بنابراین آنها آن را سرزمین Eire نامیدند. نسخه مدرن نام Eire اکنون ایرلند است.

    چگونه Tuatha de Danann به ایرلند رسید؟

    نحوه ورود Tuatha Dé Danann به ایرلند مبهم است. منابع ادعا می کنند که آنها از طریق پرواز به شکل مه یا مه وارد شده اند. منابع دیگر ادعا می کنند که آنها روی ابرهای تاریک وارد شده اند.

    تنها نظر منطقی در مورد منشأ آنها از Tuatha de Danann از طریق کشتی ها به سواحل ایرلند بود. دود یا آن مه موجود در هوا محل سوختن کشتی های آنها بود.

    تواتا د دانان از کجا آمده است؟ Dé Danann از یونان آمده است. آنها کوشیدند تا فرمانروایان یونان یعنی پلازژیان را در آن زمان نابود کنند و زمام امور را در دست بگیرند، اما تلاش آنها ناکام ماند. سپس آنها مجبور شدند قبل از رفتن به ایرلند به دانمارک بروند.

    خدایان Tuatha de Danann چه کسانی بودند؟ : مادر الهه دانو، داگدا، خدای پدر، انگوس خدای جوانی و عشق، سه موریگنا، الهه جنگ، مرگ و سرنوشت، الههخورشید و آتش بریجیت، لوگ خدای جنگجو، باون الهه رودخانه بوین، دیان خدای شفا دهنده، اوگما خدای گفتار و زبان و ایرمد الهه شفابخش

    آری توات د دانان سیده؟

    مورخین معتقدند که سیده اشاره دیگری به تواتا دی دانان است. هنگامی که میلزی ها ایرلند را تصرف کردند، Tuatha Dé Danann برای همیشه به جهان دیگر رفت. به همین دلیل است که اساطیر در برخی موارد از آنها به عنوان سیده یاد می کند. این به معنای مردم جهان زیرین است.

    چه اتفاقی برای Tuatha de Danann افتاد؟ در ایرلند، Tuatha de Danann به داخل لانه های زیرزمینی عقب نشینی کردند. نظریات دیگر حاکی از آن است که آنها به سرزمین جادویی Tír na nÓg سفر کردند، محل اقامتی مناسب برای موجودات الهی. مکان نوادگان Tuath de Danann امروز ناشناخته است.

    اندیشه های نهایی

    پس از خواندن این مطلب - و دانستن همه چیز در مورد قبایل و قبیله های مختلف - ما متعجبیم که نوادگان آنها امروز چه کسانی خواهند بود. اگر از خواندن این مقاله لذت برده اید، ممکن است دوست داشته باشید درباره فرهنگ عجیب و غریب ایرلندی بیشتر بدانید. غذاهای مختلف ایرلندی را که می توانید امتحان کنید، بررسی کنید. همچنین، با آموختن در مورد سنت های عروسی ایرلندی، در خرافات ما افراط کنید.

    پست های وبلاگ بیشتر برای بررسی: جستجو در اسرار پوکاهای ایرلندی،




    John Graves
    John Graves
    جرمی کروز یک مسافر، نویسنده و عکاس مشتاق است که اهل ونکوور کانادا است. جرمی با اشتیاق عمیق برای کاوش در فرهنگ‌های جدید و ملاقات با مردم از هر طبقه‌ای، ماجراجویی‌های متعددی را در سرتاسر جهان آغاز کرده است و تجربیات خود را از طریق داستان‌گویی جذاب و تصاویر بصری خیره‌کننده ثبت می‌کند.جرمی پس از تحصیل در رشته روزنامه نگاری و عکاسی در دانشگاه معتبر بریتیش کلمبیا، مهارت های خود را به عنوان یک نویسنده و داستان نویس تقویت کرد و به او این امکان را داد که خوانندگان را به قلب هر مقصدی که بازدید می کند منتقل کند. توانایی او در پیوند دادن روایت‌های تاریخ، فرهنگ و حکایات شخصی باعث شده تا او در وبلاگ تحسین‌شده‌اش، سفر در ایرلند، ایرلند شمالی و جهان با نام مستعار جان گریوز، طرفداران وفاداری داشته باشد.رابطه عاشقانه جرمی با ایرلند و ایرلند شمالی در طی یک سفر انفرادی کوله پشتی در جزیره زمرد آغاز شد، جایی که او بلافاصله مجذوب مناظر خیره کننده، شهرهای پر جنب و جوش و مردم خونگرم آن شد. قدردانی عمیق او از تاریخ غنی، فولکلور و موسیقی منطقه او را مجبور کرد بارها و بارها به کشور بازگردد و کاملاً خود را در فرهنگ ها و سنت های محلی غرق کند.جرمی از طریق وبلاگ خود نکات، توصیه ها و بینش های ارزشمندی را برای مسافرانی که به دنبال کشف مقاصد دلربا ایرلند و ایرلند شمالی هستند ارائه می دهد. این که آیا آن را کشف پنهان استسنگ‌های قیمتی در گالوی، ردیابی ردپای سلت‌های باستانی در گذرگاه غول‌ها، یا غوطه‌ور شدن در خیابان‌های شلوغ دوبلین، توجه دقیق جرمی به جزئیات تضمین می‌کند که خوانندگانش راهنمای سفر نهایی را در اختیار دارند.به عنوان یک جهانگرد با تجربه، ماجراهای جرمی فراتر از ایرلند و ایرلند شمالی است. از پیمودن خیابان‌های پرجنب‌وجوش توکیو تا کاوش در خرابه‌های باستانی ماچو پیچو، او در جستجوی تجربه‌های چشمگیر در سراسر جهان سنگ تمام گذاشته است. وبلاگ او به عنوان یک منبع ارزشمند برای مسافرانی است که به دنبال الهام گرفتن و توصیه های عملی برای سفرهای خود هستند، بدون توجه به مقصد.جرمی کروز، از طریق نثر جذاب و محتوای بصری فریبنده‌اش، از شما دعوت می‌کند تا در سفری متحول کننده در سراسر ایرلند، ایرلند شمالی و جهان به او بپیوندید. چه مسافری با صندلی راحتی باشید که در جستجوی ماجراجویی های جانشین هستید یا یک کاوشگر باتجربه که به دنبال مقصد بعدی خود هستید، وبلاگ او وعده می دهد که همراه مورد اعتماد شما باشد و شگفتی های جهان را به آستان شما برساند.