فهرست مطالب
زندگی اولیه شارلوت ریدل
![](/wp-content/uploads/ireland/3599/6ycv9y2ab4.png)
منبع: یک قبر پیدا کن
شارلوت ریدل در کریکفرگوس بزرگ شد شهر بزرگ و عمدتاً معترض در شمال بلفاست لاف. مادرش الن کیلشاو اهل لیورپول انگلستان بود و پدرش جیمز کوان که متولد کریکفرگوس است، کلانتر عالی آنتریم بود. این سمت به عنوان نماینده قضایی حاکمیت حاکم در این منطقه بسیار مورد توجه بود و اغلب با وظایف اداری و تشریفاتی و همچنین اجرای احکام دادگاه عالی همراه بود.
تربیت شارلوت ریدل راحت بود. خانوادهاش به اندازهای ثروتمند بودند که او برخلاف مدرسه دولتی در خانه تحصیل کند، و هوش طبیعی و استعداد او برای خلاقیت توسط معلمان و معلمان خصوصیاش تشویق شد. شارلوت ریدل، نویسنده ای با استعداد از سنین جوانی، در پانزده سالگی یک رمان را به پایان رسانده بود.و هشدار بنشی (1894).
![](/wp-content/uploads/ireland/3599/6ycv9y2ab4-3.png)
سالهای آخر شارلوت
جوزف شوهر شارلوت در سال 1880 درگذشت و بدهی قابل توجهی را پشت سر گذاشت. اگرچه شارلوت به دلیل حرفه نویسندگی موفق خود در نهایت توانست این بدهی ها را بپردازد، اما با گذشت سال ها کار سخت تر شد زیرا داستان ارواح از مد افتاد.
به طور غیر متعارف، پس از مرگ شوهرش، شارلوت یک همراه طولانی مدت در آرتور همیلتون نروژ پیدا کرد. شارلوت در آن زمان پنجاه و یک سال داشت و نروژ چندین سال جوان بود، بنابراین احتمالاً باعث شایعات و شایعات در میان افراد اجتماعی ویکتوریا می شد. آنها قبل از قطع همکاری در سال 1889 با هم، بیشتر به ایرلند و آلمان سفر کردند. مشخص نیست که آیا این یک رابطه صمیمی، جنسی بود یا فقط یک دوستی نزدیک.
دهه 1890 برای شارلوت بسیار سخت بود زیرا کار او به اندازه گذشته محبوب نبود و او فاقد یک همراه مرد بود که بتواند بار مالی خود را با او تقسیم کند. در سال 1901، او اولین نویسندهای بود که از انجمن نویسندگان حقوق بازنشستگی دریافت کرد - 60 پوند، که معادل حدود 45000 پوند در سال 2020 است - اما این کار کمک چندانی به تسکین روحیه او نکرد.
شارلوت ریدل در 73 سالگی در 24 سپتامبر 1906 بر اثر سرطان درگذشت. آثار او همچنان از محبوبترین و تأثیرگذارترین آثار استدوران ویکتوریا
او در کلیسای سنت لئونارد، هستون به خاک سپرده شده است.
شارلوت در گفتگو با هلن سی بلک، در مصاحبه ای برای کتاب نویسندگان برجسته زنان روز(1893) گفت: "من هرگز زمانی را به یاد نمی آورم که آهنگسازی نمی کردم. قبل از اینکه به اندازه کافی بزرگ شوم که یک خودکار در دست بگیرم، مادرم را وادار میکردم که ایدههای کودکانهام را بنویسد و اخیراً یکی از دوستانم به من گفت که او به وضوح به یاد میآورد که من در این عادت دلسرد شدهام، زیرا میترسیدم مرا وادار به گفتن کنند. دروغ ها در همان روزهای اول زندگی، در حدود هشت سالگی، هر چیزی را که در دستم بود، از جمله قرآن، خواندم. به نظرم جالب تر از همه بود.» او درباره رمانی که در ۱۵ سالگی نوشت، میگوید: «در یک شب روشن مهتابی بود – اکنون میتوانم آن را در باغها ببینم – که شروع کردم، و هفته به هفته مینوشتم، و تا زمانی که تمام نشد، متوقف نشد.»نقل مکان به لندن: ماجراجویی شارلوت ریدل
ثروت شارلوت ریدل با مرگ پدرش در حدود سالهای 1850/1851 تغییر کرد. او و مادرش به مدت چهار سال از نظر مالی دست و پنجه نرم کردند تا اینکه تصمیم گرفتند به لندن نقل مکان کنند، جایی که شارلوت امیدوار بود بتواند زندگی خود و مادرش را از طریق نوشتن تامین کند. در این زمان نویسندگی در حال تبدیل شدن به یک انتخاب شغلی قابل احترام برای زنان بود، اما باید توجه داشت که هنوز انتشار برای یک زن در مقایسه با یک نویسنده مرد آسان نبود و موفقیت یک زن به طور متوسط کمتر از مرد بود. همتایان این درک احتمالاً شارلوت ریدل را به این سمت سوق داددر طول سالهای تاسیس حرفهاش، آثارش را با نامهای مستعار بیطرفانه منتشر کند.
هنگام ترک ایرلند، شارلوت گفت: "من اغلب آرزو می کردم که ای کاش هرگز چنین تصمیمی نمی گرفتیم، با این حال، در آن صورت، فکر نمی کنم هرگز نباید کوچکترین موفقیتی را کسب می کردم، حتی قبل از رفتن، با تلخی اشک، جایی که ما مهربان ترین دوستان را داشتیم و خوشبختی زیادی را می دانستیم، مرگ مادرم حتمی بود – گرچه هیچکدام از ما در آن زمان این واقعیت را نمی دانستیم. بیماری که در اثر آن درگذشت او را گرفتار کرده بود. او همیشه وحشت زیادی از درد روحی و جسمی داشت. او به شدت حساس بود و با رحمت قبل از فرا رسیدن دوره دردناک شکایتش، اعصاب احساس فلج شده بود. اول یا آخر، او در تمام ده هفته که در طی آن من برای او با مرگ جنگیدم، هرگز یک خواب شبانه را از دست نداد و - کتک خورد. (...) با آمدن به عنوان غریبه به سرزمینی غریب، در تمام لندن، ما حتی یک موجود را نمی شناختیم. در طول دو هفته اول، واقعاً، فکر کردم که باید قلبم را بشکنم. من هرگز با مهربانی به مکان های جدید نرفتم، و با به یاد آوردن روستای شیرین و دوستان دوست داشتنی ای که پشت سر گذاشته بودیم، لندن برایم وحشتناک به نظر می رسید. نمی توانستم بخورم؛ نمی تونستم بخوابم؛ من فقط میتوانستم در «خیابانهای سنگدل» قدم بزنم و دستنوشتههایم را به ناشری پس از دیگری تقدیم کنم که به اتفاق آرا آنها را رد کرد.
![](/wp-content/uploads/ireland/3599/6ycv9y2ab4-1.png)
منبع: Pocketmags
Death بازدید شدشارلوت دوباره تنها یک سال بعد زمانی که سرطان مادرش را گرفت. در این سال (1856) بود که شارلوت اولین رمان خود را با نام مستعار R.V. اسپارلینگ، نوه زوریل . مهارت های نوشتاری او در این مرحله بسیار توسعه یافته بود و ظرفیت او برای گوتیک احساساتی و مالیخولیایی در حال شکوفا شدن بود، همانطور که یک قطعه مشهور نشان می دهد: «اوه! برای هر چیزی جز قلب انسان، چشمه ای بی وقفه در حال بازگشت است. گلهای باغ شکوفه میدهند و محو میشوند، فصل به فصل میشکفند و محو میشوند، در حالی که امیدهای جوانان ما فقط برای یک فضای کوتاه زنده هستند، سپس برای همیشه میمیرند.»
1857 دومین رمان او، شور حاکم را با نام رینی هاثورن منتشر کرد و ازدواج کرد. شارلوت ریدل با مهندس عمران جوزف هدلی ریدل ازدواج کرد، و اگرچه به نظر می رسید این زوج از همه نظر خوشحال بودند، اما سر وحشتناک جوزف برای تجارت و یک رشته سرمایه گذاری بد باعث شد که شارلوت به درآمد اصلی خانواده ریدل تبدیل شود، و اغلب مجبور بود به آن ادامه دهد. مهلت های سخت انتشار برای پرداخت به موقع بدهی های شوهرش. سومین رمان او، مورها و فنس ها، در سال 1858 با نام اف. سود کار او را برای مدت طولانی ببینید.
همچنین ببینید: غرور و تعصب: یک سفر جاده ای عالی جین آستن با 18 مکان عالی برای دیدنشارلوت ریدل تا سال 1864 از نام مستعار اف. با برادران تینزلی ویلیام و ادوارد تینزلی در لندن به خاطر انتشار رمانهای احساسی شناخته میشدند - آثار ادبی که متیو سویت از کتابخانه بریتانیا توضیح میدهد: «با اعصاب بازی کنید و حواس را به هیجان بیاورید» - که شارلوت ریدل باید آن را برای نوشتنش مناسب میدانست.
رماننویس شهر و amp; مجله کار
در حالی که شارلوت و جوزف از مشکلات زناشویی رنج می بردند، دانش و تجربه جوزف از ناحیه مالی لندن یا "شهر" که برای لندنی ها شناخته شده بود، به بخش کلیدی تبدیل شد. حرفه نویسندگی او شارلوت از طریق شوهرش در مورد معاملات تجاری، وام، بدهی، امور مالی و درگیری های دادگاه آموخت و اینها را در کار خود گنجاند، به ویژه در موفق ترین رمانش جورج گیت از فن کورت (1864). این داستان روحانی را دنبال می کند که شیوه زندگی مذهبی خود را رها می کند تا در شهر حسابدار شود. آنقدر موفقیت آمیز بود که چندین نسخه و اقتباس تئاتر را پشت سر گذاشت و پس از آن شارلوت را به یک جامعه کتابخوان وفادار و با ذهن باز تبدیل کرد.
درباره موضوع، شارلوت گفت: "شما نمی توانید راهنمای بهتری از من بگیرید.اما افسوس! بسیاری از مکان های دیدنی قدیمی اکنون تخریب شده اند. تمام دلهرههای شهر، رقتانگاری در زندگی مردان مبارز، وارد روح من شد و احساس کردم باید بنویسم، زیرا ناشر من به شدت به انتخاب موضوع من اعتراض کرد، موضوعی که به گفته او این بود که هیچ زنی نمیتوانست به خوبی از پس آن برآید. ”
در دهه 1860 بود که شارلوت با کار مجله درگیر شد. او مالک و سردبیر مجله سنت جیمز شد، یکی از برجسته ترین مجلات ادبی در لندن که در سال 1861 توسط خانم اس. او Home را ویرایش کرد و داستان های داستانی را برای انجمن ترویج دانش مسیحی و سالانه کریسمس Routledge نوشت.
شارلوت همچنین در این دوره چند اثر نیمه اتوبیوگرافیک تولید کرد، از جمله مبارزه برای شهرت (1888) که مشکلات او برای تبدیل شدن به یک نویسنده موفق را بررسی کرد، و برنا بویل (1882) در مورد زادگاهش ایرلند. همچنین، او یک رمان احساسی جذاب به نام فراتر از سوء ظن (1876) منتشر کرد، که گفته می شود با مری الیزابت برادون، محبوب ترین رمان نویس احساسی آن زمان برابری می کند.
![](/wp-content/uploads/ireland/3599/6ycv9y2ab4-2.png)
منبع: WalesOnline
داستان های ویکتوریایی: داستان های ماوراء طبیعی
بیشترین داستان های شارلوت آثار به یاد ماندنی داستان های ماوراء الطبیعه او هستند، با منتقد ادبی جیمز ال. کمپبلتا آنجا که گفته می شود: «در کنار لو فانو، ریدل بهترین نویسنده داستان های ماوراء طبیعی در دوره ویکتوریا است». شارلوت ریدل ده ها داستان کوتاه درباره ارواح نوشت و چهار رمان با مضامین فراطبیعی نوشت: آب پری (1873)، خانه خالی از سکنه (1874)، رودخانه جن زده (1877) و ناپدید شدن آقای جرمیا ردورث (1878) (اگرچه اینها به ندرت تجدید چاپ می شدند و اکنون به طور گسترده گم شده اند).
دوران ویکتوریا مملو از داستان های ارواح و داستان های ماوراء طبیعی بود. این، در نگاه اول، مسلماً یک پدیده عجیب است، زیرا ویکتوریاییها، همانطور که پروفسور روث رابینز میگوید، «مردمی واقعاً پیشرفته، علمی و منطقی از نظر فناوری بودند».
پس چرا ویکتوریایی ها اینقدر شیفته آنها بودند؟ در سادهترین و کلیترین درک آن، ترکیبی از دین و پیشرفت علمی است.
چارلز داروین در مورد منشأ گونه ها از طریق انتخاب طبیعی، یا حفظ نژادهای مورد علاقه در مبارزه برای زندگی (1859) و تبار انسان و انتخاب در رابطه با جنسیت (1871) نظریه تکامل را در خط مقدم اندیشه علمی مدرن قرار داد. اگرچه خود مسیحی، کار داروین نشان میدهد که خدای قادر مطلقی که زندگی به او اختصاص داده شده، ممکن است واقعی نباشد، یا اگر واقعی باشد، چنین نیست.همانطور که قبلاً تصور می شد تأثیر زیادی بر زندگی دارند. کار داروین اساساً بشریت را همتراز حیوانات قرار داد و این باور ویکتوریایی را مبنی بر اینکه آنها در جهان محوری هستند، از بین برد. در نتیجه، بسیاری شروع به چسبیدن شدید به مذهب، به ویژه جنبه های کاتولیک کردند. برخلاف پروتستانتیسم، که به آنچه به عنوان نمایش مذهبی میدیدند، پایبند نبود، زیرا معتقدند ارواح بلافاصله به بهشت یا جهنم میروند، کاتولیک نه تنها به ارواح اعتقاد داشت، بلکه به جماعات خود آموخت که به کسانی که در برزخ گیر کرده بودند، جایی که پیش از این در میان رنج و عذاب گیر کرده بودند. کسی به بهشت یا جهنم می رود، می تواند زنده ها را دوباره ببیند و زندگی آنها را خراب کند.
پیشرفت علمی و تغییرات اقتصادی نیز یکی از عوامل موثر بود. کیرا کاکرین، روزنامهنگار گاردین، توضیح میدهد: «محبوبیت داستانهای ارواح به شدت با تغییرات اقتصادی مرتبط بود. انقلاب صنعتی باعث شده بود که مردم از روستاهای روستایی به شهرها و شهرها مهاجرت کنند و طبقه متوسط جدیدی ایجاد کند. کلارک میگوید، آنها به خانههایی نقل مکان کردند که اغلب خادمان داشتند، که بسیاری از آنها حوالی اکتبر یا نوامبر، زمانی که شبها فرا میرسید، به سر میبردند – و کارکنان جدید خود را «در خانهای کاملاً خارجی میدیدند، همه جا چیزهایی را میدیدند، از هر خراش میپریدند». رابینز میگوید: «انتظار میرفت که خدمتکاران دیده شوند و شنیده نشوند - در واقع، شاید حتی دیده نشدند، صادقانه بگویم. اگر به یک خانه مجلل می روید مانندهاروود هاوس، درهای مخفی و راهروهای خدمتکار را می بینید. شما افرادی را مجبور میکنید که بدون اینکه شما از حضورشان در آنجا هستند بیرون و وارد شوند، که میتواند تجربهای کاملاً عجیب و غریب باشد. شما این چهره های شبح مانند را دارید که در خانه زندگی می کنند.
«نورپردازی اغلب توسط لامپهای گازی تأمین میشد که در پیدایش داستان ارواح نیز نقش داشتند. مونوکسید کربنی که آنها منتشر میکنند میتواند توهم ایجاد کند. و در اواسط قرن، افراد زیادی در زندگی روزمره خود با ارواح روبرو می شدند. در سال 1848، خواهران جوان فاکس نیویورک، یک سری شنود، روحی که از طریق کد با آنها ارتباط برقرار می کرد، شنیدند و داستان آنها به سرعت پخش شد. رواج معنویت گرایی در راه بود. معنویت گرایان معتقد بودند ارواح ساکن در زندگی پس از مرگ به طور بالقوه می توانند با زنده ها ارتباط برقرار کنند و برای این کار جلساتی ترتیب دادند.
بنابراین، از قضا، به نظر میرسید که ارواح و داستانهای ماوراء طبیعی توسط اختراعات و اندیشههای علمی مدرن تشویق میشوند، نه اینکه توسط آنها رانده میشوند.
شارلوت ریدل به راحتی به این آگاهی دست یافت و داستان های زیبا و دلهره آور از عزیزان از دست رفته را خلق کرد که از آن سوی قبر بازمی گردند. معروفترین آثار بازمانده او سه مجموعه متشکل از داستانهای کوتاه است که او مرتباً در مجموعهها و مجلات مختلف منتشر میکرد: داستانهای عجیب (1884)، داستانهای بیکار (1888)،
همچنین ببینید: سعادت ساحلی خود را در یکی از این 15 سواحل سن دیگو بیابید!