الیزابت بوون نویسنده ایرلندی

الیزابت بوون نویسنده ایرلندی
John Graves

فهرست مطالب

نام‌های والدین هنری چارلز کول بوون و فلورانس (n ée Colley) بوون است

الیزابت بوون نویسنده ایرلندی از نظر بسیاری یکی از برجسته‌ترین رمان‌نویسان قرن بیستم است و اینطور نیست. تعجب چرا! آیا یکی از آثار ادبی نویسنده ایرلندی مورد علاقه ما را خوانده اید؟ لطفاً در نظرات زیر به ما بگویید!

اگر از آشنایی با نویسنده ایرلندی الیزابت بوون لذت بردید، لطفاً از آشنایی بیشتر با نویسندگان بزرگ ایرلند لذت ببرید:

نویسنده ایرلندی Edna O'Brienنمی‌توانست در میان آن چیزهایی که احساس می‌کردند احساس تنهایی کند

همچنین ببینید: 10 مکان ترسناک و خالی از سکنه در فرانسه

نویسنده ایرلندی الیزابت بوون روی پرده

به دلیل محبوبیت و داستان‌های شگفت‌انگیز که در رمان‌های الیزابت بوون گفته می‌شود، جای تعجب نیست که رمان‌های او و داستان های کوتاه روی پرده بزرگ راه یافتند. آثار او همچنین در سریال‌های تلویزیونی مانند BBC2 Playhouse، Ten from the Twenties و The Twentieth Century نیز به نمایش درآمده است.

اولین رمان اقتباسی الیزابت بوون از تلویزیون، "مرگ قلب" در سال 1956 بود. این رمان توسط فیلمنامه نویسان آن آلن و جولیان ایمیز به یک فیلم تلویزیونی اقتباس شد.

پس از آن، "خانه در پاریس" اقتباس شد و در سال 1959 به یک فیلم تلویزیونی تبدیل شد. در این اقتباس بازیگرانی چون پاملا براون، ویوین بنت، تریدر فاکنر و کلر آستین به ایفای نقش پرداختند.

The Death of the Heart در سال 1987 با بازی پاتریشیا هاج، نایجل هاورز، رابرت هاردی، فیلیس کالورت، وندی هیلر و میراندا ریچاردسون به عنوان دومین فیلم تلویزیونی اقتباس شد.

پس از آن، گرمای روز در سال 1989 توسط تلویزیون گرانادا با بازی پاتریشیا هاج، مایکل گامبون، مایکل یورک، پگی اشکرافت و ایملدا استونتون به یک فیلم تلویزیونی تبدیل شد.

سرانجام، در سال 1999، آخرین سپتامبر توسط جان بانویل، فیلمنامه نویس، با بازی مگی اسمیت، دیوید تنانت، مایکل گامبون و فیونا شاو به فیلمی تبدیل شد.

الیزابت بوون

الیزابت بوون نویسنده مشهور ایرلندی است که به خاطر آثار ادبی خود به یادگار مانده است. او به خاطر رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش که در تلویزیون و سینما ساخته شده‌اند، شهرت دارد. برخی از معروف‌ترین رمان‌های او عبارتند از: آخرین سپتامبر، خانه در پاریس، و گرمای روز.

برای کشف زندگی شگفت‌انگیز و میراثی که الیزابت بوون در جهان به جا گذاشته است، به خواندن ادامه دهید. دنیای ادبیات

الیزابت بوون از تولد تا مرگ

الیزابت بوون، منبع:enotes

نویسنده ایرلندی الیزابت بوون (الیزابت دوروتیا کول بوون) در هربرت پلیس، دوبلین به دنیا آمد. در 7 ژوئن 1899. در کودکی، والدینش او را به دادگاه بوون، در فراهی، شهرستان کورک آوردند. با این حال، در سال 1907 مادرش او را به انگلستان برد زیرا پدرش بیمار روانی شد. مادرش در سال 1912 درگذشت و الیزابت بوون جوان توسط خاله هایش در Hythe بزرگ شد.

الیزابت بوون جوان در مدرسه داون هاوس، برکشایر تحصیل کرد. در اینجا، او تصمیم گرفت که نویسندگی را دنبال کند. او عضو گروه بلومزبری شد، گروهی برای نویسندگان جوان. زمانی که عضو بود، با رز مکالی، نویسنده انگلیسی دوست شد، که به او کمک کرد ناشری برای اولین مجموعه داستان کوتاه خود به نام «برخورد» پیدا کند. او در سال 1923 "برخورد" را منتشر کرد، همان سالی که با آلن کامرون ازدواج کرد. این ازدواج هرگز انجام نشد. با این حال، الیزابت بوون جوان با افراد دیگری درگیر شداتاق هتل با سرگرد بروت. با توجه به تجربیاتش در جنگ جهانی اول، او در جامعه نمی گنجد. پورتیا از او التماس می کند که با او فرار کند، او وحشت کرده و با توماس و آنا تماس می گیرد. پورتیا اعلام می کند که برنمی گردد مگر اینکه توماس و آنا «کار درست را انجام دهند»، توماس و آنا ماچت را برای جمع آوری پورتیا می فرستند.

این پایان مبهم است، سرنوشت پورتیا توسط تخیل شخصی هر خواننده تعیین می شود. الیزابت بوون پاسخی آسان یا هیچ پاسخی در مورد آینده پورتیا نداده است.

نقل قول های مرگ قلب

عزیزم، من تو را نمی خواهم. من جایی برای تو ندارم؛ من فقط چیزی را می خواهم که شما می دهید. من کل هیچکس را نمیخواهم…. آنچه تو می خواهی تمام وجود من است، اینطور نیست؟ و تمام وجود من برای هیچ کس نیست. به این معنا که تو مرا می خواهی من وجود ندارم

حیف از خودخواهی عاشقان: کوتاه است، امیدی افتضاح. غیرممکن است

بی گناهان آنقدر کم هستند که دو نفر از آنها به ندرت ملاقات می کنند - وقتی ملاقات می کنند، قربانیان آنها همه جا دراز می کشند

قلب ممکن است فکر کند که بهتر می داند: حواس این غیبت را می دانند مردم خیلی تحت تأثیر رفتار مردم نسبت به من هستند، به خصوص فکر می کنم رفتار آنا. مردم مستقیماً به من حمله می‌کنند، فکر می‌کنم حق با آنهاست، و از خودم متنفرم، و سپس از آنها متنفرم - هر چه بیشتر آنها را دوست دارم، این خیلی بیشتر است

گرمای روز

نویسنده ایرلندی، الیزابت رمان بوون گرمای روز بوداین رمان در سال 1948 در بریتانیا و در سال 1939 در ایالات متحده منتشر شده است.

خلاصه گرمای روز

رمان در کنسرتی در لندن افتتاح می شود و ما با لویی و هریسون آشنا می شویم. لویی زن جوانی است که شوهرش برای نیروهای انگلیسی در جنگ می جنگد. لویی با هریسون که به سرعت محبت های او را رد می کند، معاشقه می کند. هر زمان که کنسرت به پایان می رسد، ما به دنبال هریسون به آپارتمانی می رویم که توسط استلا رادنی اجاره شده است. هریسون عاشق استلا است. با این حال، استلا عاشق مرد دیگری به نام رابرت کلوی است. هریسون در مورد رابرت شک دارد و معتقد است که او یک جاسوس آلمانی-نازی است. هریسون به استلا سوء ظن خود را می گوید و قول می دهد که اگر رابرت را ترک کند و او شود، گزارش ندهد. استلا این باج‌گیری را رد می‌کند، اما به احتمال جاسوس بودن رابرت فکر می‌کند. استلا به رابطه خود با رابرت ادامه می دهد، با خانواده عجیب و غریب او ملاقات می کند و به رد هریسون ادامه می دهد. در این زمان، پسر استلاس، رودریک، به ملاقات او می آید.

رمان به ما می گوید که رودریک ملک ایرلندی، کوه موریس را به ارث برده است. استلا به ایرلند می رود تا از املاک رودریک مراقبت کند. زمانی که استلا در ایرلند است به یاد دوران جوانی و کودکی اش می افتد، او را به یاد نامزدی و ازدواج او با پدر رودریک می اندازد. اما بعداً طلاق گرفتند. درحالیکه درایرلند، استلا از رابرت می پرسد که آیا سوء ظن هریسون درست است؟ رابرت این اتهامات را رد می کند و از استلا خواستگاری می کند.

در این مدت، رودریک به دیدار پسر عمویش، نتی می رود. او می خواهد بداند که آیا او می خواهد به کوه موریس بازگردد یا خیر. هنگام ملاقات با نتی، او متوجه می شود که طلاق والدینش کار مادرش نبوده است، بلکه این پدرش بود که عاشق یک پرستار ارتش شد و آغازگر رابطه ای بود که به ازدواج آنها پایان داد. رودریک با این اطلاعات از مادرش سوال می کند، او پاسخ می دهد که همه تصور می کردند که او طلاق را آغاز کرده است، با این حال، یک تماس تلفنی از هریسون گفتگو را قطع می کند، استلا موافقت می کند که برای فرار از پسر سوال کننده اش، با هریسون شام بخورد.

در این شام متوجه می‌شویم که استلا در مورد دلیل واقعی پایان ازدواجش دروغ گفته است، زیرا نمی‌خواست مردم فکر کنند او یک احمق است. هریسون اعلام می کند که او اکنون باید رابرت را دستگیر کند زیرا او شک خود را در مورد رابرت آزاد کرد. قبل از اینکه استلا بتواند پاسخ دهد، لویی (از کنسرت) هریسون را می شناسد و مکالمه را قطع می کند. استلا از این حواس پرتی برای تمسخر هریسون استفاده می کند، اما احساسات او را جریحه دار می کند.

رابرت که از مشکوک شدن دولت بریتانیا به او آگاه شده و می ترسد، به استلا اعلام می کند که او در واقع یک جاسوس آلمان نازی است. استلا از این موضوع و عقاید متفاوت آنها منفجر شده است، اما او را دوست دارد و این جدید را نمی خواهد.اطلاعاتی برای از بین بردن رابطه آنها با این حال، رابرت تصمیم می گیرد او را ترک کند، زیرا زندگی و عقاید متفاوت آنها باعث می شود از یکدیگر متنفر شوند. او با پریدن از پشت بام ساختمان استلا خود را می کشد.

رمان با نشان دادن مروری بر سال های بعد به ما پایان می یابد. رودریک در مونت موریس ساکن می شود و تصمیم می گیرد حقیقت طلاق والدینش را زیر سوال نبرد. می دانیم که نام کوچک هریسون رابرت است، و او همچنان به استلا عشق می ورزد، او در طی یک بمب گذاری به دیدار او می رود. ما یاد نمی گیریم اگر آنها درگیر رابطه عاشقانه شوند. لویی به دلیل یک رابطه نامشروع باردار می شود، اما شوهرش در جنگ می میرد و هرگز متوجه نمی شود. او لندن را ترک می کند تا پسرش را بزرگ کند و او را طوری بزرگ می کند که گویی فرزند شوهرش است.

شخصیت های داغ روز

استلا رادنی قهرمان رمان است. او به عنوان یک زن میانسال جذاب، پیچیده و مستقل توصیف می شود. او برای یک آژانس دولتی XYD کار می کند، او محافظت می شود و کنجکاو نیست. او بسیار میهن پرست است زیرا برادرانش در خدمت بریتانیا در جنگ جهانی اول جان باختند.

رابرت کلوی مردی جذاب در اواخر سی سالگی است که عاشق استلا است. او در طول جنگ در لندن می ماند زیرا در نبرد دانکرک مجروح شد، او اغلب از مجروحیتش لنگ می زند. او به دلیل مجروحیتش، و به دلیل اینکه مادر مستبدش پدرش را انزجار کرده است، عقاید فاشیستی دارد.

هریسون یکضد جاسوس انگلیسی او ساکت، از نظر عاطفی احمق است و چشمانی ناهموار دارد. ما فقط در پایان رمان متوجه می شویم که نام او رابرت است.

رودریک رادنی پسر استلا است. او یک سرباز جوان در حال آموزش است

لوئی لوئیس یک زن 27 ساله از طبقه کارگر است. شوهرش در جنگ می‌جنگد و پدر و مادرش مردند، بنابراین او در لندن تنهاست.

نقل قول های داغ روز

طبق قواعد داستانی، که برای باورپذیر بودن زندگی باید با آنها مطابقت داشته باشد، او به عنوان یک شخصیت "غیرممکن" بود - برای مثال، هر بار که ملاقات می کردند، او از آخرین باری که ملاقات کردند، هیچ تکه یا اثری از تداوم پیوسته بودن آنها نشان نداد.

آن یکشنبه، از ساعت شش بعد از ظهر، یک ارکستر وینی بود که نواخت. به وضوح شکسته است، شیب ها تغییر می کنند، پایه ها کمی خارج از مسیر مستقیم نیستند.

رستوران رو به زوال بود و بی تفاوت توهم خود را آرام می کرد: برای کسانی که دیر می آمدند یک توهم خصوصی جای آن را گرفت. به نظر می رسید میز آنها روی فرش خودشان ایستاده بود. آن‌ها احساسی از عرف، آرامش، بودن در داخل دیوارهای کوچک داشتند، انگار بعد از سفر او دوباره در خانه غذا می‌خوردند. او در مورد شام انفرادی خود در کوه موریس به او گفت، در وسط کتابخانه، لبه سینی فقط به پایه لامپ برخورد نمی کرد ... آتش پشت او به آرامی در خاکستر خود فرو می رفت - نهداستان هایی برای مردم برای لذت بردن و یادگیری از آنها. با این حال، آیا او از نظر اعتبار ادبی دستاوردهای زیادی داشت؟

در سال 1937 او به عضویت آکادمی ادبیات ایرلند درآمد. آکادمی ادبیات ایرلند توسط W.B. ییتس و جورج برنارد شاو آکادمی ادبیات ایرلند برای پاداش عمومی به دستاوردهای ادبی و تشویق مخالفان علیه سانسور ادبی ایجاد شد.

در همان سالی که الیزابت بوون The Heat of the Day (1848) را منتشر کرد، به خاطر آثار ادبی خود نشان CBE، فرمانده عالی ترین نشان امپراتوری بریتانیا (در داخل نشان شوالیه بریتانیا) را دریافت کرد. کار در هنر

آخرین رمان او، اوا تروت، یا صحنه های در حال تغییر، برنده جایزه یادبود جیمز تایت بلک در سال 1969 شد و در فهرست نهایی جایزه بوکر 1970 قرار گرفت.

انجمن سلطنتی ادبیات در سال 1965 او را به عنوان همنشین ادبیات معرفی کرد و بسیاری از دانشگاه ها به او عظمت ادبی اعطا کرده اند. هر دو کالج ترینیتی دوبلین و آکسفورد مدرک افتخاری به او اعطا کرده اند. در سال 1956 او به عنوان همکار لوسی مارتین دانلی در کالج Bryn Mawr در ایالات متحده منصوب شد.

حقایق جالب

غسل تعمید در کلیسای سنت استفان، خیابان بالا کوه، دوبلین

الیزابت بوون اولین زنی بود که دادگاه بوئن را به ارث برد

به دوبلین بازگشت در سال 1916 برای کار در بیمارستانی برای جانبازان جنگ جهانی اول

از آنجایی که او در 7 ژوئن به دنیا آمد، علامت ستاره او ثور است

اوروابط، از جمله روابط با چارلز ریچی، شان فائولن، و می سارتون.

بعداً، در سال 1930، الیزابت بوون دادگاه بوون را به ارث برد. با این حال، او در انگلستان ماند و بارها به ایرلند رفت. او تا زمانی که شوهرش در سال 1952 بازنشسته شد به ایرلند بازنگشت. سپس در دادگاه بوون مستقر شدند. پس از اقامت در اینجا، تنها چند ماه بعد درگذشت. به عنوان یک بیوه مسافر، الیزابت بوون برای حفظ دادگاه بوون تلاش کرد. سپس مجبور شد خانه را در سال 1959 بفروشد و سال بعد در سال 1960 تخریب شد. سپس چندین سال را بدون خانه دائمی گذراند تا در سال 1965 در چرچ هیل، هایث اقامت گزید.

آخرین او رمان "قزل آلای اوا، یا تغییر صحنه" در سال 1968 منتشر شد و در سال 1969 جایزه یادبود جیمز تریت بلک را دریافت کرد. بلافاصله پس از آن، در سال 1972 او بیمار شد. او کریسمس را در کینزیل، کانتی کورک با سرگرد استیون ورنون و لیدی اورسولا سپری می کرد، اما بلافاصله پس از رسیدن در بیمارستان بستری شد. او به سرطان ریه مبتلا شده بود، و تنها چند ماه بعد، در 22 فوریه 1973، در سن 73 سالگی درگذشت. او به همراه همسرش در چرچ یارد فراهی، کانتی کورک، نزدیک دروازه Bowen's Court به خاک سپرده شد.

الیزابت بوون و میراث او

الیزابت بوون اثری دائمی در دنیای ادبی بر جای گذاشته است. این نویسنده ایرلندی امروزه به طور گسترده در مدارس و دانشگاه های جهان مورد مطالعه قرار می گیرد.

اولین بیوگرافیالیزابت بوون تنها چهار سال پس از مرگ او توسط ویکتوریا گلندینینگ نوشته شد. این کتاب «الیزابت بوون: پرتره یک نویسنده» نام داشت و در سال 1977 منتشر شد. این بیوگرافی در سال 1987 برنده جایزه یادبود جیمز تایت بلک شد. به دنبال آن، ویکتوریا گلندینینگ کتابی در مورد رابطه الیزابت بوون و چارلز ریچی در سال 2009 منتشر کرد. "جنگ داخلی عشق: الیزابت بوون و چارلز ریچی: نامه ها و خاطرات، 1941-1973".

در سال 2012، هریتیج انگلیسی یک پلاک آبی را در خانه الیزابت بوون، کلارنس تراس در ریجنت پارک، و یک پلاک دیگر در محل اقامت او در کوچ هاوس، کرافت در هدینگتون در سال 2014 قرار داد.

آثار ادبی الیزابت بوون

شما می توانید فهرستی از تمام آثار ادبی الیزابت بوون را در اینجا بیابید.

The Demon Lover

داستان کوتاه Elizabeth Bowan نویسنده ایرلندی The Demon Lover یکی از معروف ترین داستان های کوتاه او بود که در طول جنگ جهانی دوم در لندن ساخته شد. شما می توانید The Demon Lover را در اینجا بخوانید.

خلاصه داستان عاشق شیطان

این داستان کوتاه مادر کاتلین دوور را دنبال می کند که در طول جنگ به دوبلین باز می گردد تا وسایل خانواده اش را جمع کند. در حالی که در خانه است، نامه ای در مورد قرار ملاقاتی که با سربازی که در طول جنگ جهانی اول جان باخته بود، پیدا می کند. با این حال، از آنجایی که هیچ مهر یا نشانی برگشتی ندارد، او فکر می کند که ممکن است به طور ماوراء طبیعی رسیده باشد. این نامه او را به یاد عشق می اندازداو برای او داشت. به او قول داده بود که با او ملاقات کند، حالا با دریافت این نامه نمی‌دانست چگونه و کجا، اما می‌دانست که باید به این قول وفا کند. او سپس برای ملاقات با او به راه افتاد، اما تاکسی او نیز تحت تأثیر ماوراء طبیعی است. به نظر می رسد راننده نامزد سابق او باشد. داستان در حالی به پایان می رسد که او فریاد می زند و سعی می کند از تاکسی فرار کند، اما به خیابان های متروک لندن برده می شود.

اقتباس

از الیزابت بوون The Demon Lover به قسمتی از Shades of Darkness تبدیل شد. این قسمت در 21 ژوئن 1986 پخش شد و داستان اصلی الیزابت بوون را دنبال می کند.

آخرین سپتامبر

آخرین سپتامبر رمانی نوشته الیزابت بوون نویسنده ایرلندی است که در سال 1929 منتشر شد. جان بانویل این رمان را به صورت فیلمنامه اقتباس کرد و فیلم در سال 1999 منتشر شد. رمان از پیامدهای جنگ جهانی اول الهام گرفته است.

خلاصه آخرین سپتامبر

آخرین سپتامبر در دانیلستون، شهرستان کورک اکران می شود. ما با سر ریچارد و لیدی نیلور آشنا می شویم که از دوستان خود هوگو و فرانسی مونت مورنسی در ملک خود استقبال می کنند. این فیلم پس از جنگ جهانی اول اتفاق می‌افتد و تمرکز آن بر خانواده‌هایی است که تلاش می‌کنند در پس از آن زندگی کنند. یک مسئله اصلی طبقه اجتماعی است، انتظار می رود هرکسی به دلیل نامشخص بودن آینده، با توجه به طبقه خود به شیوه ای خاص عمل کند. مردم دنیل تاون زمان زیادی را صرف بازی تنیس می کنندو با حضور در رقص، علاقه به لوئیس (خواهرزاده نیلورها) و رابطه او با افسر بریتانیایی جرالد لسورث وجود دارد. لوئیس با «پیدا کردن خود» در حال مبارزه است.

وقتی خانم مردا نورتون به دانیل‌تاون می‌رسد، مبارزات لوئیس ناگهان بی‌ربط می‌شود. دیدار مارا برای لوئیس تسکین دهنده است، اما برای لیدی نیلور ناراحت کننده است. لوئیس و مردا دوستان خوبی می شوند. خشونت بین ارتش بریتانیا و پلیس سلطنتی ایرلند در حال افزایش است. پسر دوست خانوادگی نایلور، پیتر کانر، دستگیر می شود و مقاومت ایرلندی از این بابت احساس خطر می کند. در این مرحله فضای رمان در حال تغییر و مهجوریت بیشتر است. بخش میانی با رفتن مردا به انگلستان به پایان می رسد و زندگی شخصیت ها به تدریج به حالت قبل از ورود او باز می گردد.

بخش پایانی The Last September نشان می دهد که لویس در یک رابطه محکم با جرالد بازگشته است. با این حال، او قادر به تصمیم گیری در مورد آینده خود نیست زیرا اولاً به دلیل دسیسه های لیدی نیلور به تعویق می افتد و ثانیاً جرالد می میرد. با توجه به مرگ او، این موضوع برای همیشه حل نشده باقی مانده است. یک نظریه وجود دارد که ممکن است او توسط دوستان پیتر کانر کشته شده باشد. به دنبال این لوئیس، لارنس و خانواده مونتگومری خانواده نیلور را ترک می کنند. فوریه بعد، املاک خانواده نیلور، همراه با بسیاری از خانه های بزرگ دیگر، آتش می گیرند. این توسط سازماندهی شدهمان مردانی که مرگ جرالد را ترتیب دادند.

می توانید The Last September را در اینجا به صورت آنلاین پیدا کنید.

آخرین نقل قول های سپتامبر

اما اگر چیزی در آن نبود مطمئناً عشق آنقدر مطرح نمی شد؟

بوی جعبه های چوب صندل، نوعی لعاب بر روی هوا از تمام چینی ها، سرزندگی خاکی او را بی حس کرد، او کاملاً دنده و یکنواخت شد

او فکر می کرد نباید نگران جوانی اش باشد. خود به خود هدر رفت، مانند نور خورشید در جای دیگر یا نور آتش در یک اتاق خالی

خانه در پاریس

خانه در پاریس پنجمین رمان نوشته شده توسط نویسنده ایرلندی الیزابت بوون است. این رمان پس از جنگ جهانی اول در فرانسه و بریتانیا اتفاق می‌افتد. این رمان اولین بار در سال 1935 منتشر شد و پیچیده‌ترین اثر الیزابت بوون نامیده می‌شود.

خلاصه خانه در پاریس

مشابه با The Last September، خانه در پاریس به سه بخش تقسیم می شود: حال، گذشته و حال.

همچنین ببینید: 3 موزه ورزشی برتر برای بازدید در ایالات متحده

اولین بخش خانه در پاریس با سفر هنریتا به منتون برای دیدن مادربزرگش آغاز می شود. هنریتا در پاریس توقف می کند تا با خانواده فیشر ملاقات کند. این رمان در مورد هنریتا و دوشیزه فیشر در حال سفر به خانه مادام فیشر آغاز می شود. وقتی در مادام فیشر بود، هنریتا به ما گفت که روز را با لئوپولد 9 ساله خواهد گذراند. همچنین به او هشدار داده شده است که از لئوپولد سؤالات زیادی نپرسد زیرا او قرار است مادرش را ملاقات کنداولین بار در آن شب با این حال، دوشیزه فیشر و هنریتا تلگرامی دریافت کردند که به آنها می‌گفت که مادر لئوپولد با او ملاقات نخواهد کرد.

بخش دوم خانه در پاریس، گذشته، بر ملاقات مادر و پدر لئوپولد (کارن و مکس) سال‌ها پس از لقاح لئوپولد تمرکز دارد. در حین رابطه آنها، مکس با دوشیزه فیشر و کارن با مردی به نام ری فورستیر نامزد کردند. کارن و مکس در مورد امکان ازدواج با یکدیگر و قطع روابط فعلی خود بحث می کنند. با این حال، آنها بر خلاف این تصمیم می گیرند. در عوض، کارن با ری ازدواج می کند و لئوپولد را به فرزندخواندگی می دهد و مکس خودکشی می کند.

بخش سوم و آخر خانه در پاریس از بخش اول ادامه دارد. ری لئوپولد را از خانه مادام فیشر می‌گیرد و او را به ملاقات مادرش می‌برد، زیرا کارن از ملاقات با او می‌ترسید. ری معتقد است که این کار درستی است، او و کارن در طول ازدواج خود به دلیل وجود و فرزندخواندگی لئوپولد با مشکلاتی روبرو بوده اند. در راه خانه، هنریتا را در ایستگاه قطار پیاده می کنند تا بتواند به سفر خود به منتون ادامه دهد.

نقل قول های خانه در پاریس

هنریتا قلب را به عنوان یک اندام می دانست: او به طور خصوصی آن را پوشیده از مخملی قرمز رنگ می دید و معتقد بود که نمی تواند بشکند، اگرچه ممکن است پاره شود

ملاقات با افرادی بر خلاف خود، دیدگاه فرد را بزرگتر نمی کند. این فقط عقیده فرد را که هست تایید می کندمنحصر به فرد

کارن، آرنج هایش را روی عرشه جمع کرده بود، می خواست لذت تنهایی اش را با کسی در میان بگذارد: این پارادوکس هر تنهایی شادی است

مرگ قلب

مرگ قلب الیزابت بوون در سال 1938 منتشر شد و در دوره بین جنگ های جهانی اول و دوم اتفاق می افتد. الیزابت بوون آن را رمانی پیش از جنگ نامید که در دورانی با افزایش اضطراب و استرس اتفاق می‌افتد. این رمان توسط تایم و کتابخانه مدرن به عنوان یکی از 100 رمان برتر مدرن انتخاب شده است.

خلاصه The Death of the Heart

The Death of the Heart بر قهرمان جوان 16 ساله پورتیا کواین تمرکز دارد، بلافاصله پس از ورود او به لندن باز می شود. او به لندن نقل مکان کرده است تا با برادر ناتنی خود، توماس، و همسرش آنا زندگی کند، زیرا مادرش او را یتیم کرده است. پدرش قبل از این درگذشت. پورتیا نتیجه رابطه بین مادرش و پدری بود که قبلاً ازدواج کرده بود. سپس همسرش را ترک کرد و با مادر پورتیا ازدواج کرد. پورتیا بیشتر عمر خود را در سفر با مادر و پدرش گذراند، بنابراین اقامت در لندن برای او یک چالش بوده است. توماس و آنا به سختی می توانند از پورتیا در خانه خود استقبال کنند زیرا او بی دست و پا است و دائماً رابطه پدرش را یادآوری می کند. تنها دوست پورتیا در این زمان، خانه دار، ماچت است.

پورتیا، بدون تعجب، تنها می شود و در اشتیاق استاین سبک زندگی طبقه بالایی که او شاهد آن است را درک کند. او بی دست و پا، بی گناه و متفاوت از اطرافیانش است. بنابراین، او شروع به ثبت همه چیزهایی که شاهد آن است در یک دفتر خاطرات در تلاش برای تجزیه و تحلیل و درک این افرادی که در میان آنها قرار دارد، می کند. آنا این دفترچه خاطرات و تمام محتویات آن را پیدا می کند، او از مشاهده عیب های پورتیا خشمگین می شود و تمام خشم خود را به سمت یکی از دوستانش سنت کوئنتین تخلیه می کند.

پورتیا وقتی عاشق ادی، مردی که با توماس کار می کند، عاشقانه را کشف می کند. عشق او به او نشان از بی گناهی او دارد، اما عشق او به او شدید است. با این حال، او نمی داند که اقدامات محبت آمیز ادی نسبت به او ممکن است واقعی نباشد. ما، خواننده، می آموزیم که زندگی عاشقانه ادی شامل ملاقات، اغوا کردن و ترک زنان است. این که او هیچ قصدی برای ایجاد وابستگی عاشقانه و عاطفی با پورتیا ندارد. پورتیا در نهایت متوجه می‌شود که هر وقت توماس و آنا به ایتالیا سفر می‌کنند و او را برای ماندن با خانم هکومب می‌فرستند، احساسات او واقعی نیستند. ادی او را در اینجا ملاقات می کند، پس از کشف عدم احساس واقعی او نسبت به او، پورتیا ویران می شود، از تجربه این موضوع، بی گناهی و اعتماد خود را به مردم از دست می دهد.

سنت کوئنتین به پورتیا می گوید که آنا دفتر خاطرات او و تمام محتویات آن را کشف کرده است، پس از این مکاشفه، پورتیا فرار می کند. او سعی می‌کند ادی را جلب کند، اما رد می‌شود و ما متوجه می‌شویم که او در تمام مدت عاشق آنا بوده است. او سپس در یک پناهگاه می یابد




John Graves
John Graves
جرمی کروز یک مسافر، نویسنده و عکاس مشتاق است که اهل ونکوور کانادا است. جرمی با اشتیاق عمیق برای کاوش در فرهنگ‌های جدید و ملاقات با مردم از هر طبقه‌ای، ماجراجویی‌های متعددی را در سرتاسر جهان آغاز کرده است و تجربیات خود را از طریق داستان‌گویی جذاب و تصاویر بصری خیره‌کننده ثبت می‌کند.جرمی پس از تحصیل در رشته روزنامه نگاری و عکاسی در دانشگاه معتبر بریتیش کلمبیا، مهارت های خود را به عنوان یک نویسنده و داستان نویس تقویت کرد و به او این امکان را داد که خوانندگان را به قلب هر مقصدی که بازدید می کند منتقل کند. توانایی او در پیوند دادن روایت‌های تاریخ، فرهنگ و حکایات شخصی باعث شده تا او در وبلاگ تحسین‌شده‌اش، سفر در ایرلند، ایرلند شمالی و جهان با نام مستعار جان گریوز، طرفداران وفاداری داشته باشد.رابطه عاشقانه جرمی با ایرلند و ایرلند شمالی در طی یک سفر انفرادی کوله پشتی در جزیره زمرد آغاز شد، جایی که او بلافاصله مجذوب مناظر خیره کننده، شهرهای پر جنب و جوش و مردم خونگرم آن شد. قدردانی عمیق او از تاریخ غنی، فولکلور و موسیقی منطقه او را مجبور کرد بارها و بارها به کشور بازگردد و کاملاً خود را در فرهنگ ها و سنت های محلی غرق کند.جرمی از طریق وبلاگ خود نکات، توصیه ها و بینش های ارزشمندی را برای مسافرانی که به دنبال کشف مقاصد دلربا ایرلند و ایرلند شمالی هستند ارائه می دهد. این که آیا آن را کشف پنهان استسنگ‌های قیمتی در گالوی، ردیابی ردپای سلت‌های باستانی در گذرگاه غول‌ها، یا غوطه‌ور شدن در خیابان‌های شلوغ دوبلین، توجه دقیق جرمی به جزئیات تضمین می‌کند که خوانندگانش راهنمای سفر نهایی را در اختیار دارند.به عنوان یک جهانگرد با تجربه، ماجراهای جرمی فراتر از ایرلند و ایرلند شمالی است. از پیمودن خیابان‌های پرجنب‌وجوش توکیو تا کاوش در خرابه‌های باستانی ماچو پیچو، او در جستجوی تجربه‌های چشمگیر در سراسر جهان سنگ تمام گذاشته است. وبلاگ او به عنوان یک منبع ارزشمند برای مسافرانی است که به دنبال الهام گرفتن و توصیه های عملی برای سفرهای خود هستند، بدون توجه به مقصد.جرمی کروز، از طریق نثر جذاب و محتوای بصری فریبنده‌اش، از شما دعوت می‌کند تا در سفری متحول کننده در سراسر ایرلند، ایرلند شمالی و جهان به او بپیوندید. چه مسافری با صندلی راحتی باشید که در جستجوی ماجراجویی های جانشین هستید یا یک کاوشگر باتجربه که به دنبال مقصد بعدی خود هستید، وبلاگ او وعده می دهد که همراه مورد اعتماد شما باشد و شگفتی های جهان را به آستان شما برساند.